اينکه هر دسته از مسائل که موضوع مشخصي دارد، علم خاصي تلقي گردد و ازجمله مسائل کلي وجود، تحت عنوان «فلسفه اُولي» مورد بحث واقع شود، چنانکه يکي از اصطلاحات خاص فلسفه هم همين است.
به نظر ميرسد که اين وجه مناسبتر است. بنابراين مسائل مختلفي را که در فلسفه اسلامي تحت عنوان فلسفه و حکمت مطرح ميشود، بهصورت چند علم خاص تلقي ميکنيم.[1] به ديگر سخن، سلسلهاي از علوم فلسفي خواهيم داشت که همه آنها در روش تعقلي شريکاند، ولي فلسفه را بهطور مطلق بر «فلسفه اُولي» اطلاق خواهيم کرد و هدف اصلي اين کتاب هم تبيين مسائل آن است، ولي چون اثبات آنها متوقف بر مسائل شناخت ميباشد، نخست مبحثِ شناختشناسي را مطرح ميکنيم، سپس به بررسي مسائل هستيشناسي و متافيزيک ميپردازيم.
تعريف فلسفه
بنابر اينکه فلسفه را مساوي با فلسفه اُولي يا متافيزيک، و موضوع آن را «موجود مطلق» (نه مطلق موجود) بدانيم، ميتوانيم آن را به اين صورت تعريف کنيم: علمي که از احوال موجود مطلق بحث ميکند؛ يا علمي که از احوال کلي وجود گفتوگو ميکند؛ يا مجموعه قضايا و مسائلي که پيرامون موجود بما هو موجود، مطرح ميشود.[2]
براي فلسفه، ويژگيهايي ذکر شده که مهمترين آنها از اين قرار است:
1. روش اثبات مسائل آن، روش تعقلي است، برخلاف علوم تجربي و علوم نقلي. ولي اين روش، در منطق، خداشناسي، روانشناسي فلسفي، و بعضي از علوم ديگر مانند فلسفه اخلاق و حتي در رياضيات نيز بهکار گرفته ميشود. بنابراين نميتوان آن را ويژهٔ «فلسفه اُولي» دانست.
2. فلسفه متکفل اثبات مبادي تصديقي ساير علوم است و اين يکي از وجوه نياز ساير علوم به فلسفه ميباشد و ازاينرو بهنام «مادر علوم» ناميده ميشود.
[1] اين مطلب را ميتوان از بعضي سخنان صدرالمتألهين بهخصوص در اوايل سفر سوم (الهيات بالمعني الاخص) و سفر چهارم (علم النفس) از اسفار، استظهار کرد.
[2] انتخاب واژه «موجود» به جاي «وجود»، اين مزيت را دارد که با قول کساني که قائل به «اصالت ماهيت» هستند هم کاملاً سازگار است و پيش از آنکه اصالت وجود اثبات شود، مناسبتر اين است که موضوع فلسفه چيزي قرار داده شود که با هر دو قول بسازد.