اگوست کنت براي فکر بشر، سه مرحله قائل شد:[1] نخست، مرحلهٔ الهي و ديني، که حوادث را به علل ماورايي نسبت ميدهد؛ دوم، مرحلهٔ فلسفي، که علت حوادث را در جوهر نامرئي و طبيعت اشياء ميجويد؛ و سوم مرحلهٔ علمي که بهجاي جستوجو از چرايي پديدهها، به چگونگي پيدايش و روابط آنها با يکديگر ميپردازد، و اين همان مرحلهٔ اثباتي و تحققي است.
شگفتآور اين است که وي سرانجام به ضرورت دين براي بشر اعتراف کرد، ولي معبود آن را «انسانيت» قرار داد و خودش عهدهدار رسالت اين آيين شد و مراسمي براي پرستش فردي و گروهي تعيين کرد.
آيين انسانپرستي که نمونهٔ کامل اومانيسم است، در فرانسه، انگلستان، سوئد و امريکاي شمالي و جنوبي، پيرواني پيدا کرد که رسماً به آن گرويدند و معابدي براي پرستش انسان بنا نهادند، ولي تأثيرات غيرمستقيمي در ديگران هم بهجاي گذاشت که در اينجا مجال ذکر آنها نيست.
عقلگرايي و حسگرايي
مکاتب فلسفي مغربزمين به دو دستهٔ کلي تقسيم ميشوند: عقلگرايان و حسگرايان. نمونهٔ بارز دستهٔ اول در قرن نوزدهم، ايدئاليسم هگل بود که حتي در انگلستان هم طرفداراني پيدا کرد؛ و نمونهٔ بارز دستهٔ دوم پوزيتويسم بود که تا امروز هم رواج دارد و ويتگنشتاين، کارناپ و راسل از طرفداران اين مکتباند.
غالب فلسفه الهي از عقلگرايان، و غالب ملحدان از حسگرايان هستند و در ميان موارد غيرغالب ميتوان از «مکتاگارت» فيلسوف هگلي انگليسي نام برد که گرايش الحادي داشت.
تناسب حسگرايي باانکار و دستکم شک در ماوراء طبيعت، روشن است و چنين بود که پيشرفت فلسفههاي حسي و پوزيتويستي، گرايشهاي مادي و الحادي را
[1] گويند اگوست کنت، اين مراحل سهگانه را از پزشکي به نام دکتر بوردان گرفته بود.