ظرف ذهن از يکديگر انفکاک مييابند، و دوگانگي آنها مخصوص به ظرف تحليل ذهني است، و به همين جهت است که مفهوم وجود هم از آن نظر که مفهوم ذهني است، عين واقعيت خارجي نيست و اصالتي ندارد، ولي در عين حال همين مفهوم، وسيلهاي است براي حکايت از اينکه واقعيتي در خارج هست که مفهوم ماهوي از آن انتزاع ميشود و منظور از اصالت وجود و واقعيت عيني داشتن آن هم همين است.
افزون بر اين در درس قبلي روشن شد که امر داير بين اصالت وجود يا ماهيت است، و با ابطال اصالت ماهيت، اصالت وجود ثابت ميشود.
دليل ديگر بر اصالت وجود و اعتباري بودن ماهيت، اين است که همانگونه که در درس بيست و پنجم اشاره کرديم، حيثيت ذاتي ماهيت، حيثيت تشخص نيست، درصورتيکه حيثيت ذاتي واقعيتهاي خارجي، حيثيت تشخص و ابا از کليت و صدق بر افراد است، و هيچ واقعيت خارجي از آن جهت که واقعيت خارجي است، نميتواند متصف به کليت و عدم تشخص گردد. از سوي ديگر هيچ ماهيتي تا وجود خارجي نيابد متصف به تشخص و جزئيت نميشود. از اينجا بهدست ميآيد که حيثيت ماهوي همان حيثيت مفهومي و ذهني است که شأنيت صدق بر افراد بيشمار را دارد، و واقعيت عيني مخصوص وجود ميباشد؛ يعني مصداق ذاتي آن است.
دليل ديگري بر اصالت وجود نيز ميتوان اقامه کرد مبني بر آنچه مورد قبول فلاسفه است که ذات مقدس الهي، منزه از حدودي است که با مفاهيم ماهوي از آنها حکايت شود؛ يعني ماهيت به معناي مورد بحث ندارد؛ درصورتيکه اصيلترين واقعيتها و واقعيتبخش به هر موجودي است، و اگر واقعيت خارجي مصداق ذاتي ماهيت بود، بايستي واقعيت ذات الهي هم مصداق ماهيتي از ماهيات باشد.
البته اين دليل مبتني بر مقدمهاي است که بايد در بخش خداشناسي اثبات شود، ولي چون مورد قبول طرفداران اصالت ماهيت نيز هست، در اينجا هم ميتوان از آن استفاده کرد و دستکم بهعنوان جدال به احسن با ايشان احتجاج نمود.