در ضمن درسهاي گذشته بارها اشاره شد که واقعيت عيني هنگامي که در ذهن (ظرف علم حصولي) انعکاس مييابد، بهصورت قضيهٔ هلية بسيطه منعکس ميشود، که دستکم از دو مفهوم اسمي و مستقل تشکيل مييابد و يکي از آنها که معمولاً در طرف موضوع قرار ميگيرد، مفهومي ماهوي است که ميتوان آن را به عنوان قالبي مفهومي براي حدود موجود عيني در نظر گرفت، و ديگري که در طرف محمول واقع ميشود، مفهوم «موجود» است که از معقولات ثانيهٔ فلسفي بهشمار ميرود و دلالت بر تحقق مصداق آن ماهيت دارد. بدينترتيب دو مفهوم مختلف از يک حقيقت بسيط گرفته ميشود که هرکدام داراي احکام و ويژگيهايي است.
دربارهٔ مفهوم موجود و وجود، فلاسفه به همين اندازه اکتفا کردهاند که از مفاهيم عقلي بديهي است، و ديگر متعرض کيفيت دستيابي ذهن به اين مفهوم نشدهاند و تنها در عصر اخير مرحوم استاد علامه طباطبايي ـ رضواناللهعليه ـ درصدد بيان کيفيت انتزاع آن برآمدهاند.
و اما دربارهٔ پيدايش مفاهيم ماهوي، نظرهاي گوناگوني داده شده که در مبحث شناختشناسي با آنها آشنا شديم و نظريهٔ مورد قبول اين بود که نيروي ذهني خاصي بهنام عقل، اين مفاهيم را بهطور خودکار از مدرکات خاص ميگيرد و ويژگي اين انعکاسات عقلي همان کليت و قابليت انطباق آنها بر مصاديق بيشمار است.
ولي بسياري از فلاسفه، مخصوصاً مشائين، کيفيت بهدست آوردن مفاهيم ماهوي را