الفاظي که در زبان عربي بهصورت مصدر استعمال ميشوند، گاهي از معناي نسبت به فاعل يا مفعول تجريد شده، بهصورت اسم مصدر بهکار ميروند که دلالت بر اصل حدث دارد. بنابراين براي وجود هم ميتوان چنين معناي اسم مصدري را در نظر گرفت.
از سوي ديگر معاني حَدَثي که دلالت بر حرکت، و دستکم دلالت بر حالت و کيفيتي دارند، مستقيماً قابل حمل بر ذوات نيستند؛ مثلاً نميتوان «رفتن» را که مصدر است يا «رفتار» را که اسم مصدر است بر شيء يا شخصي حمل کرد، بلکه يا بايد مشتقي از آن گرفت و مثلاً کلمهٔ «رونده» را محمول قرار داد و يا کلمهٔ ديگري را که متضمن معناي مشتق باشد به آن اضافه کرد و مثلاً گفت «صاحب رفتار». قسم اول را اصطلاحاً «حمل هو هو» و قسم دوم را «حمل ذو هو» مينامند. از باب نمونه حمل «حيوان» را بر «انسان» حمل هو هو، و حمل «حيات» را بر او حمل ذو هو ميخوانند.
اين مباحث چنانکه ملاحظه ميشود در اصل، مربوط به دستور زبان است که قواعد آن قراردادي است و در زبانهاي مختلف تفاوت ميکند، و بعضي از زبانها از نظر وسعت لغات و قواعد دستوري، غنيتر، و بعضي ديگر محدودتر هستند. ولي از آنجا که ممکن است رابطه لفظ و معنا موجب اشتباهاتي در بحثهاي فلسفي گردد، لازم است تذکر دهيم که در کاربرد واژههاي وجود و موجود در مباحث فلسفي نهتنها اين ويژگيهاي زبانشناختي مورد توجه قرار نميگيرد، بلکه اساساً توجه به آنها ذهن را از دريافتن معاني منظور منحرف ميسازد.
فلاسفه نه هنگامي که واژه «وجود» را بهکار ميبرند، معناي مصدري و حدثي را در نظر ميگيرند، و نه هنگامي که واژه «موجود» را بهکار ميگيرند، معناي مشتق و اسم مفعولي را؛ مثلاً هنگامي که دربارهٔ خداي متعالي ميگويند «وجود محض» است، آيا در اين تعبير جايي براي معناي «حدث» و نسبت به فاعل و مفعول، يا معناي کيفيت و حالت و نسبت آن به ذات ميتوان يافت؟ و آيا ميتوان بر ايشان خرده گرفت که چگونه لفظ وجود را بر خداي متعالي اطلاق ميکنيد، در حالي که حمل مصدر بر ذات، صحيح