1. عقلگرايان غربي معتقدند که عقل يک سلسله از مفاهيم را بالفطره درک ميکند، که از جمله آنها ميتوان از مفاهيم فطري دکارت و مقولات کانت ياد کرد.
2. تجربهگرايان معتقدند که هيچ مفهوم عقلي بدون کمک گرفتن از تجربه امکان ندارد، و بعضي از ايشان همه آنها را نيازمند به تجربه حسي ميدانند.
3. قائل شدن به وجود مفاهيم عقلي از آغاز وجود انسان، يا پيدايش خودبهخودي آنها در زمان خاصي، خلاف وجدان است.
4. با فرض فطري بودن مفاهيم عقلي، نميتوان واقعنمايي آنها را اثبات کرد.
5. اگر مفاهيم عقلي از تغيير شکل يافتن ادراکات حسي حاصل ميشد، ميبايستي خود آن ادراکات بعد از تبديل شدن باقي نمانند.
6. تبديل يافتن ادراک حسي به ادراک عقلي، در مورد معقولات ثانيه معنا ندارد.
7. ادراکات حسي را حتي به عنوان فراهمکنندهٔ زمينه براي مفاهيم عقلي در همه موارد نميتوان پذيرفت؛ زيرا در ازاي همه مفاهيم عقلي، ادراک حسي وجود ندارد.
8. براي پيدايش مفاهيم ماهوي که مصداق محسوسي نداشته باشند، وجود ادراک حسي سابق شرط لازم است. ازاينرو فاقد هر حسي نميتواند مفاهيم کلي مربوط به آن را درک کند. بهخلاف ماهيات مجرد و معقولات ثانيه.
9. نخستين مفاهيم فلسفي از مقايسة معلومات حضوري با يکديگر و در نظر گرفتن رابطه وجودي ميانجي را ايفا ميکنند.
10. نتيجه آنکه حس تنها نقش فراهمکنندهٔ شرط لازم براي پيدايش يک دسته از مفاهيم ماهوي را ايفا ميکند و بس.