چنانکه اشاره شد، بازگشت سخنان اسميين (نوميناليستها) به اين است که الفاظ کلي از قبيل مشترک لفظي يا در حکم آن هستند که دلالت بر افراد متعددي ميکنند. ازاينرو براي پاسخ قطعي به ايشان لازم است توضيحي دربارهٔ مشترک لفظي و مشترک معنوي و فرق بين آنها بدهيم:
مشترک لفظي عبارت است از لفظي که با چند وضع و قرارداد، براي چند معنا وضع شده است، چنانکه لفظ شير در زبان فارسي يکبار براي حيوان درندهٔ معروف، و بار ديگر براي مايع گوارايي که در درون حيوانات پستاندار به وجود ميآيد، و بار سوم براي شير آب وضع شده است.
اما مشترک معنوي، لفظي است که با يک وضع، دلالت بر جهت مشترکي بين امور متعدد ميکند و با يک معنا، قابل انطباق بر همه آنهاست.
مهمترين فرقها بين مشترک لفظي و مشترک معنوي از اين قرار است:
1. مشترک لفظي نيازمند به وضعهاي متعددي است، ولي مشترک معنوي نيازي به بيش از يک وضع ندارد؛
2. مشترک معنوي قابل صدق بر بينهايت افراد و مصاديق است، ولي مشترک لفظي فقط بر معاني معدودي که براي آنها وضع شده صدق ميکند؛
3. معناي مشترک معنوي معناي واحد عامي است که فهميدن آن نياز به هيچ قرينهاي ندارد، ولي مشترک لفظي داراي معناهاي خاصي است که تعيين هريک نياز به قرينهٔ تعيينکننده دارد. اکنون با توجه به اين فرقها به بررسي الفاظي مانند انسان و حيوان و... ميپردازيم که آيا از هريک از اين الفاظ، معناي واحدي را بدون احتياج به قرينهٔ تعيينکننده ميفهميم، يا اينکه هنگام شنيدن آنها چندين معنا به ذهن ما ميآيد و اگر قرينهٔ تعيينکنندهاي نباشد، متحير ميمانيم که منظور گوينده کداميک از آنهاست. بدون شک محمد و علي و حسن و حسين را بهعنوان معاني لفظ «انسان» تلقي نميکنيم، تا هنگام