درس اوّل: كلّيات تبيين واژهها اخلاق «خُلق» و «خَلق» در اصل به يك معناست، گر چه «خَلق» به شكل ظاهرى و صورت- كه با چشم ديده مىشود- گفته مىشود و خُلق به توانايىها و فضيلتهاى ناپيدايى كه با بينش و بصيرت قابل درك است. «خُلق»، مرادف «خُلُق» نيز هست و برعادت، سجيّت و سرشت نيز اطلاق مىشود. جمع آن، «اخلاق» است و «علم اخلاق» يكى از شاخههاى «حكمت عملى» است كه بدان، «حكمت خُلقيه» نيز مىگويند. «1» اخلاق نظامى هر يك از فضايل اخلاقى، نشان از درجهاى از كمال انسانى است كه همه مردم بايد بدان آراسته باشند؛ چنان كه پيراستگى از رذايل اخلاقى نيز چنين است. ضرورت آراستگى به خوبىها و پيراستگى از زشتىها، امرى فراگير است. در اين ميان، هيچ كس، مستثنا نيست گر چه ممكن است همه مردم مجال كسب هر فضيلتى را نيابند. به عنوان مثال، سخاوت براى انسان، يك فضيلت است، خواه ثروتمند باشد خواه نيازمند. ولى ثروتمند مىتواند چنين فضيلتى را در خود به وجود آورد در حالى كه شخص نيازمند مجال چنين كارى را كمتر مىيابد.