«گرديدم مربيه در آن حال فرياد مىزد كه «هى هى ميرى» «مير صاحب [1] و طفل را بسينه چسبانيد، و به يك سو دويد،» «و الّا از هول مىمرد، و مادر طفل كه بيمار و باردار است» «البته جان بحقّ مىسپرد، لكن او در آن حال بمن نگاه» «مىكرد كه در آن دود گويا كلاه آتشين بر سرم بود» «طاووسها را مىديد كه هر يكى از خوف بر زمين چسبيد» «گويا همگى مردند، و بالآخر جان بسلامت بردند، و همان» «روز وقت صبح بعد از نماز در دعا خوانده بودم: «يا سبوح» «يا قدوس، يا بارىء النفوس، ردّ إليّ الطّاؤوس فانّي عنه» «مأيوس، وقت عصر طاوس پيدا گشت، و نمىدانم كه سه» «روز بىآب و دانه بر او چه گذشت، فالحمد للّه على» «حصول النعمة، و زوال النقمة، يك سال صاعقه در بنگلۀ نظام» «الدولة برادر نواب افتاد، آن را بباد فنا داده بود، و امسال» «قريب اين مسكين در اين بنگله افتاد، وَ اللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ*» [2]
وجهته الظاهرية
ان اللّه تعالى يقول: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا (مريم 96) بمقتضى هذه الآية الشريفة كان «المفتي عباس» محبوبا في قلوب الناس للغاية، و موجّها عندهم للنهاية، يحسبه الفقراء لهم أبا رحيما، و الأغنياء سيدا كريما، و العلماء عيلما عظيما، و الفضلاء مرجعا عميما، كان مجلسه مفتوحا للسائلين، و وجهه منبسطا للزائرين، لم تكل يده من كثرة العطاء و لم تمل لسانه من حلّ مشكلة من أتى، كان مونسا و أنيسا لجميع الناس عامة،