تصور غامض در مقابل تصور واضح است. در نظر جان لاك تصور يا بسيط است
يا مركب. تصور بسيط در دو حالت پيچيده است:
1- اگر شىء مدرك حضور داشته باشد، پيچيدگى تصور بسيطى كه نماينده آن
است، يا ناشى از ضعف حواس و يا ناشى از ضعف تأثيرى است كه صورت اين شىء در نفس
مىگذارد.
2- اما اگر شىء مدرك حضور نداشته باشد، پيچيدگى تصورى كه نماينده آن
است، ناشى از ضعف حافظه در نگهدارى دقايق اين شىء است. حتى اگر صورت آن بتواند
به قلمرو حافظه باز گردد، رنگ پريده و بىنور خواهد بود.
تصور مركب هنگامى پيچيده است كه مركب از تصورات بسيط پيچيده باشد، و
يا تصورات بسيط، بطور نامحدود و ظاهرا بىترتيب، در تركيب آن دخالت داشته باشد.
لايب نيتس گويد: هر تصورى اگر براى شناخت شىء يا براى دلالت بر آن
كافى باشد، تصور واضح است و اگر داراى چنين كفايتى نباشد، پيچيده است. بنا بر اين
اگر من راجع به چيزى تحقيق كنم و هنگامى كه آن را بر من عرضه كنند، آن را نشناسم،
اين بدان معنى است كه من به صراحت نمىدانم راجع به چه چيزى تحقيق مىكنم.
پيرس معتقد است تصورى كه صاحب آن عناصرى را كه اين تصور متضمن آن است
نشناسد و از افعال و نتايج مترتب بر آن چيزى نداند، يك تصور پيچيده است.
در روانشناسى، احوال پيچيده مترادف احوال ناخودآگاه يا احوال
نيمآگاهى است.
تشخيص تصورات واضح از تصورات پيچيده، داراى اثر تربيتى مهمى است كه در
روش هربارت به كار رفته است.
مضمون آن اين است كه معلم بايد از حالات عقلانى شاگردان اطلاع يابد و
افكار غلط آنان را تصحيح كند و هدفى را كه شاگردان بايد بدان دست يابند معين كند و
بين هدف و سعى و كوشش و علاقه شاگرد رابط برقرار كند و مشكلات را تقسيم كند و از
مسألهاى وارد مسأله ديگر نشود مگر اينكه مطمئن شود كه شاگردان آن را دانستهاند و
امور شهودى را پيش از امور نظرى بيان كند و گاهى از محسوس به معقول و گاهى از
معقول به محسوس منتقل شود تا به مطلوب دست يابد.
معنى آنچه گفتيم اين است كه پيچيدگى فقط يك امر نسبى تابع درجه
استعداد شاگردان نيست، بلكه امرى است عينى و ناشى از سوء تعبير و عدم مناسبت الفاظ
با معانى و فقدان تسلسل و ترتيب و سازگارى.