يخاطب بالأوائل فلا يفطن لها لنقص فى العبارة أو فى ذهنه فيحتال فى تقريرها له. و منه أصناف أخر، و ليس شى‌ء منها بذهنى أو فكرى. و الذهنى و الفكرى هو الذى يكتسب بقول مسموع أو معقول من شأنه أن يوقع اعتقادا أو رأيا لم يكن، أو يوقع تصورا مّا لم يكن. و هذا التعليم و التعلم الذهنى قد يكون بين إنسانين و قد يكون بين إنسان واحد مع نفسه من جهتين. فيكون من جهة ما يحدس الحد الأوسط فى القياس مثلا- معلّما، و من جهة ما يستفيد النتيجة من القياس- متعلّما. و التعليم و التعلم بالذات واحد و بالاعتبار اثنان.

فإن شيئا واحدا- و هو انسياق مّا إلى اكتساب مجهول بمعلوم- يسمى بالقياس إلى الذى يحصل فيه- تعلما، و بالقياس إلى الذى يحصل عنه، و هو العلة الفاعلة- تعليما. مثل التحريك و التحرك.

فصل سوّم در اين‌كه هر تعليم و تعلّم ذهنى مسبوق به يك علم است‌ 14

(16) تعليم و تعلّم انواعى دارد؛ نوعى از آن تعليم و تعلّم صناعى است، مانند تعليم نجارى و رنگرزى كه از طريق تمرين اعمال مربوط به آنها حاصل مى‌شود. نوعى ديگر، تعليم و تعلّم تلقينى است، مانند تلقين شعر يا تلقين زبانى خاصّ، كه از طريق تمرين الفاظ و كسب ملكه‌ى آن حاصل مى‌شود؛ و ديگر تعليم و تعلّم تأديبى است كه از طريق مشورت با متعلّم حاصل مى‌شود؛ و ديگر تعليم و تعلّم تقليدى است و آن عبارت از اين است كه آدمى با اعتقاد به يك رأيى خاص انس داشته باشد، و اين نوع از تعليم و تعلّم از جهت اعتماد بر معلّم حاصل مى‌گردد؛ و ديگر تعليم و تعلّم تنبيهى است، مانند اين‌كه كسى بداند آهن‌ربا آهن را جذب مى‌كند امّا در زمانى خاصّ از آن غفلت داشته باشد به نحوى كه از جذب آهن توسط آهن‌ربا تعجّب كند، و چون گفته شود كه اين آهن‌ربا است كه آهن را جذب مى‌كند متنّبه شده و تعجّب او برطرف شود؛ يا مانند كسى كه يكى از بديهيات بر او عرضه شود، امّا او به خاطر نقص عبارت يا به خاطر عدم توانايى ذهن خويش آن را درك نكند، پس با بيان مطلب بر وى چاره‌جويى شود. تعليم و تعلّم انواع ديگرى نيز دارد كه البته هيچ يك از اين انواع در واقع تعليم و تعلّم ذهنى يا فكرى نيست.

تعليم و تعلّم ذهنى و فكرى عبارت است از آنچه كه از طريق سخنى مسموع يا معقول كه موجب پيدايش عقيده و رأى يا تصوّرى گردد كه قبلا نبوده است، كسب شود. اين نوع تعليم و تعلّم‌