بسم الله الرحمن الرحيم عونك يا لطيف هر چيزى كه در عالم كون و فساد
از آنچه نبوده سپس موجود شده پيش از وجودش ممكن الوجود بوده چه اگر ممتنع الوجود
بود موجود نمىشد و اگر واجب الوجود بود ازلى الوجود و ابدى بايد باشد و ممكن
الوجود ناچار نيازمند به علتى است كه او را از عدم بوجود آورد و خودش محال است علت
خود باشد چه علت بالذات متقدم بر معلول است پس واجب است علت او چيزى غير از او
باشد و سخن در علتش مانند خود اوست و ممكن نيست هريكى علت ديگرى باشد زيرا دور
خواهد بود و نيز تقدم شيء بر نفس خود لازم آيد و جائز نيست اين معنى بتسلسل الى
ما لا نهاية له رود چه اگر ما خطى متناهى در احد الطرفين فرض نمائيم كه در طرف
ديگرش غير متناهى باشد و خط ديگرى مثل او فرض كنيم و چيزى بر او بيفزائيم پس اين
دو خط يا متساويند يا متفاوت اگر متساويند محال لازم آيد چه مفروض زيادتى يكى بر
ديگرى است و اين خلف است اگر متفاوتند باز محال لازم آيد زيرا چيزى كه نهايت ندارد
زيادتى نتواند بر لا نهايت حاصل كند و اگر خط غير متناهى در هر دو طرف فرض كنيم و
آن را دو قسمت نمائيم هريك متناهى در يك طرف و غير متناهى در طرف ديگر خواهد بود و
اين محال است پس واجب است منتهى شود بعلت اولى كه غايتى فاعلى، صورى، مادى و غائى
نداشته باشد و جائز نيست دو چيز باشد و گر نه محتاج شوند به فاصلهاى كه بالذات
مقدم بر آن دو باشد پس لازم آيد اين دو قديم ازلى نباشند