نام کتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات نویسنده : بهشتى، احمد جلد : 1 صفحه : 81
اگر براى قوّه عاقله، آلت و ابزارى فرض شود، يا مغز است يا قلب.
معلوم است كه هيچ يك از اين دو، مدرك ذات و مدرك آثار ذات خود نيستند.
نقدى از امام فخر رازى
او مىگويد: مطلوب ما در اينجا دو چيز است:
1. قوّه عاقله جسمانى نيست؛
2. برفرض اينكه قوّه عاقله جسمانى نباشد، چرا ادراك آن، متوقّف بر
جسم نباشد؟
در حقيقت، ممكن است گفته شود: قوّه عاقله جسمانى است و برفرض اينكه
گفته شود: جسمانى نيست، چه مانعى دارد كه ادراكهاى آن، جسمانى باشد؟ آيا ممكن
نيست گفته شود: قوّه عاقله نه جسم است و نه جسمانى، ولى تعقّل و عالم شدن آن، نياز
به بدن دارد.
در پاسخ اين نقد، بايد خواننده را به مقدّمهاى كه در آغاز اين فصل
آورديم، ارجاع دهيم.
آنجا معلوم شد كه هر قوّهاى كه حالّ در جسم باشد، از ادراك ذات و
از ادراك ادراكها و آلات خود محروم است. اين قوا بدون وساطت جسمى كه حامل و موضوع
آنهاست، هيچ كارآمد نيستند؛ حال آنكه قوّه عاقله، بدون نياز به آلات و ادوات،
كارآمد است و مىتواند از يك منظر عالى، هم خود را و هم ادراكهاى خود را و هم مدركهاى
خود را و هم آلات خود را- اگر آلاتى فرض شود- شهود كنند.
بنابراين، با قبول يكچنين اصل مسلّمى، جاى شبهه تراشى و «ان قلت» و
«قلت» باقى نمىماند.
شيخ الرئيس گفت: «انّ القوى الحسّاسة لا تدرك آلاتها بوجه» تا معلوم
سازد كه وقتى قواى حسى عاجز از ادراكاتند، تكليف ديگر قواى بدنى كه به هيچوجه با
ادراك حسى سروكار ندارند، روشن است.
نام کتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات نویسنده : بهشتى، احمد جلد : 1 صفحه : 81