نام کتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات نویسنده : بهشتى، احمد جلد : 1 صفحه : 43
لمّا كانت النّفس النّاطقة الّتى هى موضوعة ماللصّور المعقولة، غير
منطبعة في جسم تقوم به، بل إنّما هي ذات آلة بالجسم، فاستحالة الجسم عن أن يكون
آلة لها و حافظا للعلاقة معها بالموت لا تضرّ جوهرها.
در عبارت فوق با اشاره به آنچه در نمط سوم
[1] و غير آن بيان شده و به دو نكته مهم اشاره كرده است: يكى اينكه
نفس، بدون استمداد از آلات بدنى، موضوع براى صورتهاى معقول است و در حقيقت، قوّه
عاقله نفس، مجرّد از ماده است؛ اعم از اينكه قواى حسى، خيالى و وهمى مجرّد باشند
يا نباشند [2] و ديگرى اينكه تعلّق نفس به بدن، تعلّق
تدبيرى است نه تعلّق حلولى و انطباعى. بنابراين، اگر بدن به مرحلهاى برسد كه
نتواند آلت و ابزار نفس باشد و نتواند ادامهدهنده ارتباط خود با نفس باشد، نفس
فانى نمىشود.
بل يكون باقيا بما هو مستفيد الوجود من الجواهر الباقية؛
بلكه بايد گفت: نفس به لحاظ اينكه وجود خود را از جواهر باقى و
جاودان- يعنى عقول مجرّد- استفاده مىكند، همواره باقى و جاودان است.
پرسش
چرا شيخ الرئيس در اينجا حفظ علاقه را در عبارت «حافظا للعلاقة معها
بالموت» به بدن و در نمط سوم [3] از طريق مزاج به نفس نسبت داده است؟ آيا اينها مناقض يكديگر
نيستند؟
پاسخ اين است كه تناقضى در كار نيست؛ چرا كه نفس، حفظ علاقه و ارتباط
را بالذات و بدن، بالعرض برعهده دارد. چه مانعى دارد كه آثارى را كه بالذات از
ناحيه