دلم پذيراى هر صورتى شد، هم چراگاه آهوان و هم دير راهبان و همخانه
بتان و هم كعبه طوافكنندگان و هم الواح تورات و هم مصحف قرآن گرديد.
صدر المتألّهين در مباحث علم النفس اسفار (فصل 3، باب 7) با استناد
به همين دو بيت مىگويد:
إنّ النّفس الإنسانيّة ليس لها مقام معلوم في الهويّة، و لا لها درجة
معيّنة في الوجود كسائر الموجودات الطّبيعيّة، و النّفسيّة، و العقليّة الّتي كلّ
له مقام معلوم، بل النّفس الإنسانيّة ذات مقامات، و درجات متفاوتة، و لها نشآت
سابقة و لاحقة، و لها في كلّ مقام و عالم صورة أخرى، كما قيل: لقد صار قلبي قابلا
... و ما هذا شأنه صعب إدراك حقيقته و عسر فهم هويّته؛
[3]
نفس آدمى را در چيستى مقامى معلوم و در هستى درجهاى معيّن- مانند
ديگر موجودات طبيعى، نفسى و عقلى كه براى هر يك مقامى معلوم است- نيست؛ بلكه نفس
آدمى داراى مقامات و درجاتى متفاوت است و او را مراتب سابق و لا حق است و او را در
هر مقامى و عالمى صورتى ديگر است؛ چنانكه گفته شده است: «لقد صار قلبي