نام کتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات نویسنده : بهشتى، احمد جلد : 1 صفحه : 107
آنجايى كه عكس مستوى موجبه كلّيّه، موجبه جزئيّه است، بعضى از
چيزهايى كه داراى جنس و فصل مىباشند، داراى ماده و صورتند، نه همه آنها.
نقدى ديگر
به نظر وى حدوث و فساد به لحاظ احتياج آنها به محلّى كه حامل امكان
آنها باشد، يكسانند. اگر نفس در موقع حدوث، نيازمند مادهاى كه حامل قوّه آن
باشد، نيست، حتما براى زوال هم نيازمند مادهاى كه حامل قوّه زوال آن باشد، نيست و
اگر براى حدوث، نياز به مادهاى دارد كه حامل قوّه حدوث آن باشد، براى زوال نيز
چنين است.
پس همان مادهاى كه حامل قوّه حدوث نفس است، حامل قوّه زوال آن نيز
هست.
بنابراين، نفس مانند صور و اعراض جسم، در معرض حدوث و زوال است و از
اين لحاظ، تافته جدابافتهاى نيست.
اين نقد نيز از نظر سستى و بىاعتبارى همانند نقد پيشين است. چيزهايى
در حدوث و زوال نيازمند مادّه حامل قوّه حدوث و زوالند كه حالّ در ماده باشند.
اعراض و صور، داراى ماده و حالّ در مادهاند و البته در مادّه
بالمعنى الاعم كه هم شامل موضوع اعراض و هم شامل مادّه صور مىشود؛ ولى نبايد از
اين حقيقت غافل بود كه نفوس حالّ در ماده نيستند؛ يعنى حلول در مادّه بالمعنى
الاعم ندارند، نه همچون اعراض، حلول در جسم كردهاند و نه همچون صور، حلول در
ماده. آنها متعلّق مىخواهند، يعنى تعلّق آنها به جسم- يا بدن- تعلّق تدبيرى است و
فرقى مهم است ميان تعلّق تدبيرى و تعلّق حلولى.
البته مىتوان مادّه بالمعنى الاعم را به معناى موضوع اعراض و هيولاى
صور و متعلّق نفوس دانست؛ چنانكه احيانا گفته شده است
[1]، ولى نبايد اين تعميم معناى ماده