نام کتاب : تجريد شرح نمط هفتم از كتاب الاشارات و التنبيهات نویسنده : بهشتى، احمد جلد : 1 صفحه : 105
از بين مىرود؛ ولى بدن نمىتواند بيشتر از يك علت معدّه، باشد. علت
معدّه، معلول را براى پذيرش وجود از علت موجده، آماده مىكند و به آن وجود
نمىبخشد، تا در بقاى آن نقشى داشته باشد.
اى همين است كه شيخ الرئيس در پايان بحث مىگويد:
و اذا كان كذلك، لم يكن أمثال هذه فى أنفسها قابلة للفساد بعد وجوبها
بعللها و ثباتها بها.
اگر نفس اصل است و يا از اصلى مستقل و قائم به ذات پديد آمده باشد،
چه دليلى دارد كه زوال بپذيرد؟ زوالپذيرى يا از ناحيه تركيب يا حلول در مركّب است
يا از ناحيه زوال علت.
نفس از هيچ لحاظى در معرض زوال نيست. نه از ناحيه تركيب ذات خود
آسيبپذير است و نه از ناحيه تركيب يا حامل قوّه فساد بودن محلّ خود و نه از ناحيه
مبادى و علل خود. او را نه ذاتى مركّب است تا متلاشى شود و نه محلّى است تا از
ناحيه آن خلل پذيرد و نه عللى مركّب است كه سايهشان بر سر نفس ناپايدار باشد. او
زير سايه اصول فناناپذير، بلكه اصل الاصول است. بنابراين، باقى، ابدى و جاودانه
است و هرگز از هيچ ناحيهاى آسيبپذير نيست.
نقدى از امام فخر رازى
نفس، تحت مقوله جوهر است. بنابراين، داراى جنس و فصل است. جنس و فصل،
همان ماده و صورت است؛ چرا كه اختلاف جنس و فصل و ماده و صورت، به اعتبار است. حكيم
سبزوارى مىگويد: