نام کتاب : زندگاني جواد الائمه حضرت محمد بن على(ع) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 71
فرزند موسى فرزند جعفر فرزند محمد فرزند على فرزند حسين فرزند على بن
ابى طالبم. مأمون پرسيد: از دانش چه بهرهاى دارى؟ امام پاسخ داد: از من درباره
اخبار آسمانها بپرس.
مأمون او را رها كرد و به راه خود ادامه داد. آن روز وى قصد شكار
داشت. از اين رو باز سپيدش را روى دست گرفته بود و مىخواست با آن شكار كند. چون
از امام دور شد، باز از دستش پريد و به راست و چپ نگريست و چون هيچ شكارى نديد
دوباره روى دست مأمون نشست.
مأمون باز را دوباره رها كرد و باز به طرف افق پرواز كرد آن چنان كه
ساعتى از ديدهها نا پديد شد و پس از مدّتى در حالى كه مارى را صيد كرده بود،
بازگشت. مار را به آشپزخانه بردند.
مأمون به اطرافيانش گفت: هنگام مرگ اين كودك امروز به دست من فرا
رسيده است. سپس فرزند امام رضا را كه در بين شمارى از كودكان بود طلبيد و از او
پرسيد: تو از اخبار آسمانها چه مىدانى؟
امام جواد گفت: من از پدرم از پدرانم از پيامبر صلى الله عليه و آله
از جبرائيل از پروردگار جهانيان شنيدم كه فرمود: ميان آسمان و زمين دريايى است.
غبارناك و پر موج كه در آن مارهائى است كه شكمهايشان سبز و پشتهايشان
نقطههاى سياه است. پادشاهان آنها را با بازهاى سپيدشان شكار مىكنند تا دانشمندان
را بدانها بيازمايند.
مأمون با شنيدن اين پاسخ گفت: تو و پدرانت و جدّت و پروردگارت همه
راست گفتيد آنگاه او را سوار كرد و دخترش ام الفضل را به همسرى
نام کتاب : زندگاني جواد الائمه حضرت محمد بن على(ع) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 71