نام کتاب : زندگانى امير مؤمنان امام على بن أبي طالب(ع) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 90
خلافت برگزينند، رد كرد.
چون كار خلافت به نفع عثمان انجام پذيرفت، على عليه السلام از بيت
الشورى بيرون آمد و فرمود: «ما اهل بيت نبوّت و معدن حكمت و امان مردم روى زمين و
وسيله نجات براى كسانى هستيم كه ما را طلب كنند. ما را حقّى است. اگر آن را به ما
دهند خواهيم گرفت و اگر ما را از آن منع كردند بر كفل شترها سوار مىشويم».
[1]
آنگاه روى به عبدالرحمن بن عوف كرد و گفت:
«اين نخستين روزى نيست كه شما بر ما چيره مىشويد. پس شكيبايى زيبا
و پسنديده است و خداوند بر آنچه شما توصيف مىكنيد، يارى گرفته شده است. به خدا
سوگند او (عثمان) را به خلافت تعيين نكردى مگر بدين خاطر كه آن را به تو باز گرداند».
[2]
و نيز فرمود: «اى مردم! شما خود مىدانيد كه من از ديگرى به خلافت
سزاوارترم. امّا اكنون مىبينيد كه كار به كجا كشيده است. پس به خدا سوگند خلافت
را به ديگرى مىسپارم تا زمانى كه امور مسلمانان بسامان باشد و جز بر من ستم نرود
و اين كار تنها براى درك پاداش و فضل آن و براى بىرغبتى به مال و زينت دنياست كه
شما براى رسيدن بدان با يكديگر به رقابت پرداختهايد». [3]
[1] - معنى عبارت آخر على عليه السلام اين است كه در غير اين صورت
تابع آنان خواهيم شد.