نام کتاب : زندگانى امير مؤمنان امام على بن أبي طالب(ع) نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 54
ترتيب داده بود، انجام دهند زير پاى نهادند. آنها فرمانده خود را در
اردوگاهش تنها گذاردند و به سرعت بر مركبهاى خود نشستند تا عهد و پيمانى را كه
خداوند عزّ وجل و رسولش براى من بر گردن آنان نهاده بود، نقض كنند. پس آن را نقض
كردند و عهدى را كه خدا و رسولش بسته بودند، شكستند و براى خود ميثاقى بستند و به
خاطر آن داد و فرياد سر دادند و آراى خود را بر آن جمع كردند بدون آنكه كسى از
خاندان عبدالمطّلب در كار آنان دخالت يا در رأى آنان مشاركت داشته باشد و يا امرى
را كه از بيعت من بر گردن آنان بود، فسخ كند.
آنان چنين كردند درحالى كه من به رسول خدا صلى الله عليه و آله مشغول
بودم و با مهيا كردن او براى كفن و دفن از ساير كارها غافل بودم. چراكه، در آن
هنگام، پرداختن به چنين كارى مهمتر و سزاوارتر از آن كارى بود كه ديگران بدان
شتافتند.
پس اى برادر يهود! اين كارىترين زخمى بود كه برقلب من وارد شد با
آنكه من خود در پيشامدى ناگوار و مصيبتى دردناك بودم و در فقدان كسى سوگوار بودم
كه جز خداوند تبارك و تعالى كسى را پشتيبان نداشت. پس شكيبايى پيشه كردم تا آنكه
فاجعه و مصيبت بعدى به سرعت درپى آن بر من فرود آمد.
آنگاه على عليه السلام به يارانش نگاهى كرد و پرسيد: آيا اين گونه
نبود؟
گفتند: چرا اى امير مؤمنان همين گونه بود كه تو خود گفتى».
[1]