1- طلاق، از حيث كراهت وبيزارى متقابل بين زن ومرد، سه قسم دارد:
نخست: اينكه تنها مرد نسبت به زن بيزار باشد واز او كراهت داشته
باشد، كه اين همان طلاق معروفى است كه اگر قبل از دخول ونزديكى صورت پذيرد، زن
استحقاق گرفتن نيمى از مهريه واگر پس از دخول ونزديكى صورت پذيرد، استحقاق گرفتن
تمام مهريه را مىيابد، كه احكام آن پيش از اين گذشت.
دوم: اينكه كراهت وبيزارى از سوى زن نسبت به مرد باشد، وزن
خواستارطلاق شود، در اين گونه از طلاق چون مرد از زن بيزار نيست ودر واقع
نمىخواهد زن را طلاق دهد، زن سعى مىكند تا با صرف نظر كردن از مهريهاش ويا در
ازاى پرداخت مالى ديگر مرد را نسبت به پذيرش طلاق راضى كند كه اين گونه طلاق را
طلاق خُلْع مىنامند، چون در آن زن تلاش مىكند تا با پرداخت مال جامه همسرى را از
خود خَلْع كند.
سوم: اينكه كراهت وبيزارى متقابل وطرفينى باشد، ولى مرد خواستار طلاق
نشود، بلكه زن خواستار طلاق شود وبا بذل مال حداكثر بميزان مهريه-، مرد را به
پذيرش طلاق راضى كند، اين همان طلاق مُبارات «كه به معناى جدائى ومفارقت است» مى
باشد.
2- طلاق خلع وطلاق مبارات هر دو طلاق باينند و در آنها مرد نمىتواند
پس از طلاق به همسر خود رجوع كند، مگر اينكه زن مال پرداختى خود به مرد را باز
[1] - خلع، طلاقى است كه بنا به درخواست زن صورت مىپذيرد ودر آن
وى مبلغى به شوهر مى پردازد كه آن مبلغ حد ومرزى ندارد، مبارات به طلاقى گفته
مىشود كه در آن زن و مرد ازهم بيزار شده وطى آن زن بخشى از مهريه يا حداكثر تمام
مهريه خود را مىبخشد واز مرد جدامىشود (مترجم).