responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : يس اسماى حسناى الهى نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى    جلد : 1  صفحه : 80

تثبيت هدايت با شهادت‌

يك بار هم جوانى در سالهاى اخير [1] نزد حقير آمد و گفت:

«مى‌خواهم به عراق بروم و در قيام مردم شركت كنم.»

گفتم: «تو جوان هستى و درگير زن و زندگى.»

گفت: «مى‌روم!»

مى‌خواستم رأيش را بزنم؛ ولى در آخر گفت:

«شما از علما هستيد. با كتاب‌هاى هدايتگر سروكار داريد. در مجالس شركت مى‌كنيد و هميشه در خط مى‌مانيد. امّا من جوانى هستم كه فعلًا و در سايه‌ى ارشادات امثال شما، خدا هدايتم كرده. امّا معلوم نيست بتوانم به همين حال باقى بمانم. بسا كه در آينده درگير صحنه‌هايى از امتحان الهى شوم و نتوانم بر دينم باقى بمانم. بنابر اين الآن كه در اوج آمادگى هستم، بهتر است بروم شهيد شوم!»

بالآخره رفت و ديگر از او خبر ندارم!

در حسرت حال خوش گذشته‌

مدّتى قبل براى آقايى كه روحانى و منبرى هم هست، روايتى خواندم. او كه گاهى وقت‌ها مقدارى چپ و راست مى‌زند، آهى كشيد و گفت:

«فلانى! من جوان بودم و مقيم عراق. شب و روز فكر اسلام و ايمان و خدا و پيغمبر و مشغول فعاليّت بر ضد رژيم طاغوتى صدام؛ و همه‌اش آرزوى شهادت داشتم. پدرم فشار مى‌آورد كه ازدواج كن و تشكيل خانواده بده! قبول نمى‌كردم و مى‌گفتم: مى‌خواهم شهيد شوم. رفقايمان شهيد شدند و ما كشته نشديم. بعدْ ما به زندگى مشغول شديم و كم‌كم به دنيا آلوده شديم و اصلًا ديگر آن روحيّه شهادت‌طلبى را نداريم. خدا چرا آن روز، ما را موفّق‌


[1] -/ اين درسها قبل از سقوط نظام ستمگر صدام ايراد شده است.

نام کتاب : يس اسماى حسناى الهى نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى    جلد : 1  صفحه : 80
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست