نام کتاب : يس اسماى حسناى الهى نویسنده : مدرسى، سيد محمد تقى جلد : 1 صفحه : 340
«مال كى بود؟» گفت:
«باغِ اينجا كه شما-/ حضرت آيتاللَّه!- به آن تشريف آوردهايد،
انگورهايش خيلى خوب نيست. من رفتم اينها را از باغى كه مىدانستم انگورهايش خيلى
عالى است، چيدم و آوردم كه حضرت عالى ميل بفرماييد!» آقا گفت:
«نه! چرا از مال ديگران؟ از همين جا و همين باغ چند خوشه بياوريد.»
رفت و چند خوشه آورد. همين كه روى زمين قرار داد، حاج شيخ دستش براى انگور رفت؛
بعد آقايان هم ميل كردند. سؤال كردند:
«حضرت آيتاللَّه! چه طور شد كه دستتان به انگور اوّل نرفت؟ شما كه
از ماوقع خبر نداشتيد؟» فرمود:
«همين كه چشمم به انگورهايى كه از باغ ديگرى چيده شده بود افتاد،
حالت استفراغ به من دست داد!»
حالت استفراغ! اين همانى است كه ابَانَ
لَهُ الطَّريقَ؛ راه را به او نشان مىدهد! مراقب باش كه اين غذا خطرناك است، آن غذا
خوب نيست؛ اين حرام است؛ اين مجلس برو؛ آن مجلس نرو؛ اينجا شبههناك است، اينجا
شبههناك نيست.
مگر از شما عهد و پيمان گرفته نشد كه شيطان را عبادت نكنيد؟
«عبادت نكنيد» يعنى اطاعت نكنيد. و بعد هم آن عهد و پيمان، يا كلامى
بوده كه خداوند به انسان فرموده است: «شيطان شما را به فتنه نيندازد؛ آنگونه كه
پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد.»[1] يا اينكه
نه! اين عهد و پيمان، عهد و پيمانى فطرى و توحيد، توحيد فطرى است؛ يعنى هر انسانى