نام کتاب : دانشنامه امام باقر علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 78
استخدام نشو
از این که کار و کسب مناسبی نداشتم کلافه بودم، برای گذران زندگی دست به
هر کاری میزدم که گاهی اوقات برای خودم نیز سخت بود، اما زن و بچه غذا و
لباس میخواستند، آنها تحمل سختی و گرسنگی را نداشتند آن روز کلافهتر از
همیشه، از کوچهای که منزل امام در آن جا بود میگذشتم، با خود گفتم بهتر
است نزد امام بروم تا مرا راهنمایی کند، با این نیت در زدم. خدمتکار در را
باز کرد. سلام کردم. - علیکم السلام، بفرمائید. -امام در منزل است؟ - آری. - تنهاست، یا کسی در نزد اوست؟ - فقط ابو بصیر است. - همان پیرمرد نابینا؟ -
آری، بفرمایید داخل. دوست داشتم به تنهایی خدمت امام باقر علیهالسلام
میرسیدم و حرفهای دلم را می زدم، اما کمی این پا و آن پا کردم و سرانجام
دل به دریا زدم و گفتم «هر چه باداباد» و داخل رفتم. بعد از سلام و
احوالپرسی با امام و ابوبصیر مدتی سکوت کردم و در موقعیتی مناسب پرسیدم:ای
آقای من، نظر شما دربارهی این که وارد دستگاه حکومتی [1] بشوم چیست. - به صلاحت نیست و حتی جایز نیست، حال بگو ببینم چه شده. - گاهگاهی به سرزمین شام میروم و به دربار ابراهیم بن ولید رفت و آمد میکنم. -
ببین عبدالغفار، رفت و آمد تو به دربار سه اثر بد دارد؛ محبت و دوستی دنیا
در دلت راه پیدا میکند، به یاد مرگ نمیافتی و آن را فراموش میکنی و از
آنچه که خدا قسمتت کرده، ناراضی و ناشکر میشوی. -ای فرزند رسولخدا، من زن و بچه دارم، هدفم از آن جا رفتن کمک به دستگاه ظالم حکومت نیست، بلکه برای تجارت و کسب درآمد است - که البته همیشه هشتم گرو نهام است - این هم جایز نیست؟! -
بندهی خدا، من نمیخواهم که تو را به ترک دنیا دعوت کنم، امام میخواهم
که تا حد امکان مرتکب گناه نشوی؛ ترک دنیا فضیلت است، اما ترک گناه، واجب؛
شرایط تو طوری است که به انجام واجبات بیشتر نیاز داری تا کسب فضایل، روزی
ات هم خواهد رسید، نگران نباش. من که از سخن به جای امام روشن شده بودم
گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد، اگر شما نبودید علم و دانش صحیح را از چه
کسی یاد میگرفتیم. ابوبصیر که ساکت بود و فقط به حرف ما گوش میداد
پرسید:ای امام بزرگوار، بعضی از اشخاص که در دستگاه حکومتی کار میکنند
آدمهای بدی نیستند، اشتغال آنها جایز نیست؟ امام باقر علیهالسلام لحظهای
سکوت کرد و سپس فرمود: هرگز به استخدام آنها در نیایید و برایشان کار
نکنید، حتی به اندازهی یک بار فروبردن قلم در مرکب، زیرا هیچکس به خدمت
آنان در نمیآید و از مزایای مادیشان بهرهای نمیگیرد، مگر این که به همان
اندازه به دین و ایمانش لطمه زده میشود. ابوبصیر و من از امام خداحافظی
کردیم و از منزل او خارج شدیم ابوبصیر به من گفت: برادرم، نگران نباش، تو
صحیح و سالمی و میتوانی کار کنی، اگر مثل من نابینا بودی چه میکردی. او
راست میگفت، اگر مثل او از نعمت دیدن محروم بودم چه میکردم. [2] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) منظور دستگاه حکومتی ظالم آن دوره میباشد. (2) بحارالأنوار، ج 75، ص 377. منبع: حیات پاکان(داستانهایی از زندگی امام محمد باقر)؛ مهدی محدثی؛ بوستان کتاب چاپ دوم 1385.
نام کتاب : دانشنامه امام باقر علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 78