نام کتاب : دانشنامه امام باقر علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 552
وصیت امام به عمر بن عبدالعزیز
وصیة الامام الباقر علیهالسلام لعمر بن عبدالعزیز حینما ولی
الخلافة عمر بن عبدالعزیز طلب من الامام أبیجعفر علیهالسلام أن یزوده
بوصیة ینتفع بها و یسوس فیها دولته، فقال الامام علیهالسلام: أوصیک بتقوی
اله، و أن تتخذ صغیر المسلمین ولدا، و أوسطهم أخا، و کبیرهم أبا، فارحم
ولدک، وصل أخاک، وبر أباک، و اذا صنعت معروفا فربه. -أی أمه - [1] . و بهر
عمر بن عبدالعزیز بهذه الحکمة الجامعة وراح یبدی اعجابه قائلا: جمعت والله
ما ان اخذنا به، و اعاننا الله علیه استقام لنا الخیر ان شاءالله. هنگامی
که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید، از امام باقر علیهالسلام خواست که او
را راهنمایی کند، به وصیتی و سفارشی که برای او سود داشته باشد و دولت خود
را نیز بیمه نماید. امام فرمود: سفارش میکنم تو را به تقوا، و این که
مسلمانی را که خردسال است، فرزند خودت بدانی، و میانسال هایشان را برادر
خویش دانسته، و بزرگسالها را پدر خویش بدانی. پس به فرزندت ترحم کن، و
نسبت به برادرت صله کن، و نسبت به پدرت نیکی نما؛ و زمانی که کار نیکی
انجام میدهی، آن را رها مکن. امام علیهالسلام به او وصیتی نمود که برای
هر حاکم و رئیس دولتی سودمند است، و این وصیت یک دستور العمل سیاسی و
اجتماعی است که هر رئیس حکومتی به آن عمل نماید، در مسیر عدالت و انصاف در
میان رعیت خواهد بود، و همیشه به مردم مملکت خود نگاه شفقت و رحمت آمیز
خواهد داشت، و رفتارش مانند پدری مهربان به خاندان خود خواهد بود. عمل به
این سفارش امام علیهالسلام، دولت و ملت را خوشبخت و سعادتمند میکند، و
همیشه سربلند و سرافراز خواهند بود، و در زیر سایهی عدالت و دادگستری دوام
بیش تری خواهند داشت. حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از پیامبر صلی الله
علیه و آله نقل نوده که فرمود: العدل حسن و لکن فی الأمراء أحسن [2] .
عدالت نیکو است، ولی از زمامداران نیکوتر است. عمر بن عبدالعزیز هشتمین
خلیفهی اموی است. او مردی وجیه و نجیب و عابد بود. در مدت خلافتش
کارگزاران و مسؤولان بنیامیه را از پستها و مناصب دولتی عزل نمود، و به
جای آنها افرادی صالح و متدین که از بنیامیه نبودند، گماشت. از کارهای
مهم او در دوران خلافتش، این بود که فدک را به اولاد حضرت امیرالمؤمنین و
حضرت زهرا علیهماالسلام برگرداند [3] و همچنین دستور داد کسی حق ندارد به
حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام سب و شتم کند، چون که معاویه دستور داده
بود روی هشتاد هزار منبر به ساحت مقدس امیرالمؤمنین علی علیهالسلام سب
کنند، و این دستور تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت، تا این که
او رسما از این عمل ناپسند جلوگیری نمود. آخرین سخن او در حال احتضار،
تلاوت این آیه بود: (تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی
الأرض و لا فسادا و العاقبة للمتقین) [4] . آن سرای آخرت (و آن بهشت برین)
را برای کسانی قرار میدهیم که ارادهی برتری جویی در زمین نداشته و از
فساد (و آلودگی معصیت) دور باشند. عاقبت و پیروزی برای اهل تقوا است. درسهای این وصیت 1.تقوا و پرهیزکاری - یعنی اطاعت از خدا و دوری از گناه - مهمترین سرمایهی انسان است که باید پیوسته به دنبال آن باشیم. 2. لزوم برخورد رحیمانه و مشفقانه با مردم؛ مخصوصا زمامداران که باید با رعیت حالت پدری داشته باشند. 3. در هر موقعیتی که هستیم، باید کوشش کنیم وجودمان برای جامعه مایهی خیر و برکت باشد. 4. از خداوند متعال بخواهیم که ما را موفق بفرماید که به این وصیت عمل کنیم، تا همیشه در مسیر خیر و سعادت باشیم. انشاءالله. معاویه و کارهای زشت او وقتی
که معاویه روی کارآمد و مخصوصا پس از شهادت امام علی علیهالسلام در سال
40 هجری که زمام حکومت جهان اسلام را به دست گرفت، آنقدر نسبت به امام علی
علیهالسلام کینه توز بود که دستور داد سب و لعن علی علیهالسلام را در همه
جا، حتی خطبههای نمازجمعه و در قنوت نماز، جزء برنامهی مذهبی قرار دهند.
این کار زشت، حدود 60 سال رایج و سنت گردید. نامهی امسلمه به معاویه امسلمه
- همسر نیک پیامبر صلی الله علیه و آله - طی نامهای به معاویه نوشت: شما
با این کار، خدا و رسولش را لعن میکنید، زیرا شما وقتی علی علیهالسلام را
لعن میکنید، در حقیقت آن کس را که علی علیهالسلام را دوست دارد نیز لعن
میکنید و من گواهی میدهم که خدا و رسولش، علی علیهالسلام را دوست
میداشتند. ولی معاویه به سخن امسلمه اعتنا نکرد [5] . پس از معاویه
نیز خلفای جور و وعاظ السلاطین، از هر سو به این کار دامن میزدند، تا این
که در سال 99 هجری، پس از مرگ سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز به
عنوان هشتمین خلیفهی اموی، روی کار آمد. او بر خلاف روش خلفای بنیامیه،
شیوهی نیکی برای خود برگزید و دست به اصلاحات کلی زد. از کارهای نیک او
این بود که سب و لعن علی علیهالسلام را که برنامهی مذهبی و رایج مسلمین
اهل تسنن شده بود، قدغن کرد، و به فرمان او در نماز و خطبهها به جای سب
علی علیهالسلام، این آیه را میخواندند: (ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین
سبقونا بالایمان) [6] .پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما
پیشیب گرفتند، بیامرز. و یا این ایه را میخواندند: (ان الله یأمر بالعدل و
الاحسان) [7] .خداوند به عدالت و نیکوکاری فرمان میدهد. عمر بن
عبدالعزیز، انگیزه و علت جلوگیری از سب و لعن علی علیهالسلام را چنین بیان
کرد: من در کودکی به مکتب میرفتم. معلم من از فرزندان عتبة بن مسعود بود.
روزی معلم از کنار من گذشت؛ من با کودکان هم سن خود بازی میکردم و به
همراه آنان علی علیهالسلام را لعن مینمودم. معلم بسیار ناراحت شد و آن
روز مکتب خانه را تعطیل کرد و به مسجد رفت. من نزد او رفتم، که درس خود را
برای او بخوانم؛ تا مرا دید، برخاست و مشغول نماز شد. احساس کردم که به من
اعتراض دارد. بعد از نماز با خشونت به من نگریست. به او گفتم: چه شده است
که استاد نسبت به من بیاعتنا شده؟ او گفت: پسرم! تو تا امروز علی
علیهالسلام را لعن میکنی؟ گفتم: آری. گفت: تو از کجا یافتی که خداوند پس
از آن که از مجاهدان بدر راضی شد، بر آنها غضب کرد؟ گفتم: استاد! آیا علی
علیهالسلام از مجاهدان بدر بود؟ گفت: عزیزم! آیا گردانندهی همهی جنگ بدر
جز علی علیهالسلام بود؟! گفتم: از این پس، هرگز این کار را انجام
نمیدهم. گفت: تو را به خدا، دیگر تکرار نمیکنی؟ گفتم: آری، تصمیم میگیرم
دیگر حضرت علی علیهالسلام را لعن نکنم. همین تصمیم را گرفتم و از آن پس
دیگر علی علیهالسلام را لعن نکردم. سپس عمر بن عبدالعزیز گفت: خاطرهی
دیگری نیز دارم که برای شما بیان میکنم: من در مدینه پای منبر پدرم
عبدالعزیز حاضر میشدم. او در روز جمعه خطبهی نمازجمعه را میخواند و من
میشنیدم؛ وی در آن هنگام حاکم مدینه بود. پدرم خطبه را بسیار غرا و روان و
عالی میخواند، ولی به محض این که به این جا میرسید که علی علیهالسلام
را (طبق دستور خلیفه) لعن و سب کند، میدیدم آن چنان لکنت زبان پیدا میکرد
و در تنگنای سخن قرار میگرفت که گفتارش بریده بریده میشد. روزی به او
گفتم:ای پدر! تو با این که از خطبای توانا و سخنوران قوی هستی، علت چیست
وقتی که در خطبه به لعن این مرد (امام علی علیهالسلام) میرسی، درمانده و
هاج و واج میشوی؟ در پاسخ گفت: پسرم! جمعیتی که پای منبر ما - از مردم شام
و غیر آنها - می بینی، اگر فضایل این مرد (علی علیهالسلام) را آن گونه
که پدر تو (من) میداند، بدانند، هیچ یک از آنها، از ما اطاعت نخواهند
کرد! به این ترتیب، سخن معلم من و گفتار پدرم، در سینهام استقرار یافت و
با خدا عهد کردم که اگر یک روز زمام حکومت به دست من بیفتد و قدرتی به دستم
برسد، این سنت بد (لعن علی علیهالسلام) را براندازم. وقتی که خداوند
بر من منت گذاشت و دستگاه خلافت را در اختیارم نهاد، آن را قدغن کردم و به
جای آن دستور دادم این آیه را بخوانند. (ان الله یأمر بالعدل و الاحسان)
[8] . و به همه شهرها و بلاد، بخشنامه کردم، که خواندن این آیه را به جای
سب و لعن، سنت کنند؛ این دستور جا افتاد و سنت گردید. این بود انگیزهی من
در قدغن کردن سب و لعن حضرت علی علیهالسلام [9] . ختامه مسک قال امیرالمؤمنین علیهالسلام: العدل رأس الایمان [10] . گل سرسبد ایمان، عدالت است.
[~hr~]پی نوشت ها: (1) حیاة الامام الباقر علیهالسلام للقرشی، ص 283. (2) کنز العمال، ج 15، ص 896، ح 43542؛ و ج 16، ص 138، ح 44168. (3)
پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فدک را در حیات خود به حضرت زهرا
علیهاالسلام بخشید، ولی بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله در آغاز خلافت
ابوبکر، فدک را گرفتند و عمال حضرت زهرا علیهالسلام را بیرون کردند، و این
عمل خلاف دستور قرآن و وصیت پیغمبر صلی الله علیه و آله بود. [4] قصص، 83. [5] الغدیر، ج 10، ص 260. [6] حشر، 10. [7] نحل، 90. [8] نحل، 90. [9] داستان دوستان، ج 4، ص 96؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج 4، ص 58. [10] غرر الحکم، ح 1733. منبع:
وصایا الصادقین (بررسی کوتاه و ساده درباره وصیتهای امام باقر)؛ محمود
شریعت زاده خراسانی؛ انتشارات خادم الرضا (ع) چاپ دوم 1384 .
نام کتاب : دانشنامه امام باقر علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 552