نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 939
نان خشک و گوهر در شکم
زهری - که یکی از راویان حدیث و از اصحاب حضرت سجّاد علیه السّلام است - حکایت کند: روزی
در محفل و محضر امام زین العابدین علیه السّلام که تعدادی از دوستان و
مخالفان حضرت نیز در آن جمع حضور داشتند، نشسته بودم، که مردی از دوستان
حضرت با چهره ای غمناک و افسرده وارد شد، حضرت فرمود: چرا غمگینی؟ تو را چه
شده است؟ عرض کرد: یاابن رسول اللّه! چهار دینار بدهی دارم و چیزی که
بتوانم آن را بپردازم ندارم، همچنین عائله ام بسیار است و درآمدی برای
تأمین مخارج آن ها ندارم. در این هنگام، امام سجّاد علیه السّلام به حال
دوستش گریست، من عرض کردم: آقا! چرا گریه می کنی؟ حضرت فرمود: گریه آرام
بخش عقده ها و مصائب می باشد و چه مصیبتی بالاتر از این که انسان نتواند
مشکلات مؤمنی از دوستانش را برطرف نماید. در همین بین، حاضرین از مجلس
پراکنده شدند، و مخالفین در حال بیرون رفتن از مجلس زخم زبان می زدند، که
این ها - ائمّه اطهار علیهم السّلام - ادّعا می کنند بر همه جا و همه چیز
دست دارند و آنچه از خدا بخواهند برآورده می شود، ولی عاجزند از این که
بتوانند مشکلی را برطرف نمایند. آن مرد نیازمند، این زخم زبان ها را شنید و
به حضرت عرض کرد: تحمّل این حرف ها برای من سخت تر از تحمّل مشکلات خودم
بود. حضرت فرمود: خداوند، راه حلّی برای کارهایت به وجود آورد، و سپس
امام علیه السّلام به یکی از کنیزان خود فرمود: غذایی را که برای افطار و
سحر دارم بیاور، کنیز دو قرص نان خشک آورد. حضرت به آن دوستش فرمود:
این دو عدد نان را بگیر، که خداوند به وسیله آن ها بر تو خیر و برکت دهد،
پس آن مرد دو قرص نان را گرفت و رفت. در بین راه، به ماهی فروشی برخورد
کرد، به او گفت: یکی از ماهی های خود را به من بده تا در عوض آن قرص نانی
به تو بدهم، ماهی فروش نیز قبول کرد و یک عدد ماهی به آن مرد داد و در ازای
آن یک قرص نان دریافت نمود. آن مرد ماهی را گرفت و چون به منزل رسید،
خواست ماهی را برای عائله اش تمیز و آماده پختن نماید، پس همین که شکم ماهی
را پاره نمود، دو گوهر گرانبها در شکم ماهی پیدا کرد، با شادمانی آن ها را
برداشت و شکر و سپاس خداوند متعال را به جای آورد. در همین بین، شخصی درب
خانه اش را کوبید، وقتی بیرون آمد، دید همان ماهی فروش است، می گوید: هرچه
تلاش کردیم که این نان را بخوریم نتوانستیم؛ چون بسیار سفت و خشک است، گمان
می کنم در وضعیتی سخت به سر می بری، بیا این نانت را بگیر؛ و ماهی را هم
نیز به تو بخشیدم. پس از گذشت لحظاتی، شخص دیگری درب خانه اش را کوبید، و
چون درب را گشود، کوبنده درب گفت: حضرت زین العابدین علیه السّلام فرمود:
خداوند متعال، مشکل تو را برطرف ساخت، اکنون غذا و نان ما را بازگردان، که
کسی غیر ما نمی تواند آن نان ها را بخورد. و سپس آن مرد گوهرها را با قیمت
خوبی فروخت و قرض خود را پرداخت کرد؛ و سرمایه ای مناسب برای کسب و کار و
تأمین مایحتاج مشکلات زندگی خانواده اش تنظیم کرد. [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) بحارالانوار: ج 46، ص 20، أمالی صدوق: ص 453، الخرائج والجرائح مرحوم راوندی: ج 2، ص 708، ح 3. منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین؛ عبداللّه صالحی.
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 939