نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 876
ماجرای شتر امام سجاد بعد از شهادت ایشان
حضرت سجاد علیه السلام فرموده است: از دوستی با بخیل پرهیز کن، زیرا بخیل تو را در وقت یاری تنها می گذارد. و
از ابوعمارة از مردی از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند که: حضرت زین
العابدین در شب وفات به فرزندش حضرت باقر علیه السلام فرمود: پسر جان! آبی
برای وضوی من بیاور؛ من برخاستم و آبی آوردم. فرمود: این آب را نمی خواهم
که در آن میته است. بیرون رفتم و در نور چراغ نگاه کردم، موش مرده ای در آن
دیدم. آب دیگری آوردم. حضرت فرمود: پسرم! این شبی است که به من وعده وفات
داده اند و درباره ی شتر خود سفارش کرد که حظیره ای برای آن تهیه کنند و به
علف او رسیدگی کنند. پس از وفات حضرت شتر را در حظیره کردند، طولی نکشید
که بیرون آمد و بر سر قبر آن حضرت رفت و گردن به قبر می زد و صدا می کرد و
اشک از چشمانش می ریخت. به حضرت باقر علیه السلام خبر دادند. ایشان آمد و
به شتر فرمود: آرام باش. الان برخیز، خداوند در تو برکت قرار دهد! پس شتر
دیگر جزع و بی تابی نکرد. حضرت باقر علیه السلام فرمود: پدرم بر آن سوار می
شد و به مکه می رفت و تازیانه را به بار می بست و تا هنگامی که به مدینه
بر می گشت، او را نمی زد. منبع: معجزات امام سجاد؛ حبیب الله اکبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 876