نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 831
گواهی حجرالاسود
در کتاب شریف اصول کافی از حضرت امام محمدباقر علیهالسلام نقل شده: چون
سیدالشهداء به درجهی رفیع شهادت نائل شد و پدرم (امام زینالعابدین
علیهالسلام) پس از اسارت به مدینه بازگشت، روزی محمد بن حنفیه حضور پدرم
مشرف شد و عرض کرد: «پیامبر اکرم پس از خود وصایت و خلافت را به
امیرمؤمنان واگذار نمود و آن حضرت نیز پس از خود خلافت را به فرزند بزرگش
امام حسن سپرد و او نیز برادرش حسین را به جانشینی خویش معرفی فرمود و پس
از آن که او شهید شد من که برادر آن حضرت هستم و عمرم هم از شما افزونتر
است باید به امامت برسم. لذا امر امامت را به من واگذار و در این باره با
من منازعه مکن.» پدرم در پاسخ فرمود: «یا عم اتق الله و لا تدعی ما لیس لک
بحق، انی اعظک ان تکون من الجاهلین.» «ای عموی گرامی! از خداوند بترس و
هرگز ادعا مکن چیزی را که میدانی از برای تو نیست و تو را به خدا پند
میدهم که سخن جاهلانه مگویی.» «پدر بزرگوارم پیش از آن که در کربلا
قدم به میدان جهاد بگذارد به خیمهی من درآمد و تمام وصایای خود را به من
فرمود و اسم اعظم حق را به من آموخت و مرا وصی خویش و خلیفهی بعد از خود
قرار داد و اکنون هم تمام کتب انبیاء و سلاح رسول الله که نشانهی امامت
است در نزد من حاضر است و من شما را به خدا پناه میدهم که متعرض امری شوید
که موجب کوتاهی عمر و تشتت امور گردد و یقین بدان که خداوند امامت را در
نسل امام حسین قرار داده است چنانچه پیامبر اکرم مکرر به این موضوع اشاره
فرمودهاند و مع ذلک اگر خواسته باشی در این باب با من منازعه نمایی، اگر
موافقی به نزد حجرالاسود میرویم و حقیقت امر را از آن سنگ بهشتی سؤال
میکنیم.» محمد بن حنفیه پذیرفت و هر دو، نزد سنگ حاضر شدند. حضرت به محمد
فرمود: «جلو برو، حجر را ببوس و از حق تعالی تقاضا نما تا حجرالأسود را به
نفع تو به تکلم درآورد.» محمد حنفیه نزد حجر آمده و آن را بوسید و از او
خواست در مورد نزاع آنان سخن بگوید ولی از سنگ صدایی برنیامد. آنگاه پدرم
به کنار حجر آمد، آن را بوسید و فرمود: «ای سنگ! از تو سؤال میکنم به حق
خداوندی که میثاق انبیاء و میثاق اوصیاء و میثاق مردم را در نزد تو نهاده
است، ما را خبر ده از وصی و امام بعد از حسین.» ناگهان حجرالأسود چنان
حرکتی نمود که ترسیدند از جای خود کنده شود، سپس با عبارت عربی روشن و فصیح
گفت: «اللهم ان الوصیة و الامامة بعد الحسین بن علی و ابن فاطمة بنت رسول
الله لک». «به درستی که وصایت و امامت بعد از حسین، پسر علی و فرزند فاطمه،
دختر پیامبر از برای تو میباشد.» با مشاهدهی این کرامت شگفت، محمد بن
حنفیه و پیروانش فورا به امامت پدرم گرویدند [1] . مرحوم علامه «مامقانی»
در کتاب رجال خویش در این باره مینویسد: اما موضوع تنازع محمد حنفیه
با امام سجاد علیهالسلام از برای آن بوده که جمعی جهال میگفتند: «با
اینکه محمد حنفیه فرزند بلافصل علی علیهالسلام است و دارای فضائل بسیاری
میباشد، چطور ممکن است امامت به نوهی علی علیهالسلام برسد؟!» محمد
بن حنفیه چون گریبانش به دست این عدهی نادان افتاده بود لذا این نقشه را
پیاده کرد تا هم ریشهی این فساد را قطع کند و هم مقام امام عصر خویش،
زینالعابدین علیهالسلام را به مردم بشناساند. شاهد بر این مدعا این
که: چون حجرالاسود به امامت آن حضرت شهادت داد، محمد در حضور مریدان
بسیارش، دست امام سجاد را بوسید ولی متأسفانه هنوز تعدادی از پیروان نادان
محمد بن حنفیه باقی هستند که معتقدند او از دنیا نرفته است بلکه در کوه
رضوی که یکی از کوههای مدینه است غائب گشته و روزی ظهور خواهد کرد و زمین
را پر از عدل و داد میکند پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد.
[~hr~]پی نوشت ها: (1) کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 348. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام سجاد؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 831