نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 530
روشنگری و افشاگری در مسائل سیاسی
در بینش شیعه، امامان معصوم علیهمالسلام به عنوان «ساسة العباد» یعنی
شایستهترین عناصر برای رهبری سیاسی جامعه و افرادی که برجستهترین
سیاستمداران در زمینه تدبیر الهی بندگان خدا میباشند، شناخته شدهاند.
آنان این مسئولیت را از جانب خداوند متعال به دوش دارند و در هر شرایطی
مناسب با اوضاع جامعه به بهترین شیوه آن را به منصه ظهور میرسانند؛ یا با
تشکیل حکومت به شکل رسمی یا با قیام و نهضت و یا با اشراف کامل بر اوضاع
سیاسی و ارائه رهنمود به جامعه و انجام روشنگری برای مردم و نخبگان. حضرت
علی بن الحسین -علیهالسلام- در عصر خود یکی از قویترین عملکردهای سیاسی
را در طول تاریخ از خود به یادگار گذاشتهاند. که برخی از جنبههای آن در
طول دوران اسارت حضرت تا برگشت به «مدینه» مورد بررسی قرار گرفت و در مقطع
پس از شهادت حضرت امام حسین -علیهالسلام- تا هنگام ورود به «مدینه»، به آن
اشاره شد. و به بخش عمده دیگر در بررسی «بعد سیاسی» وجود اقدس حضرت در
مواجهه با زمامداران خودکامه و خون آشام اموی و مسائل سیاسی خرد و کلان
جامعه اشاره میشود. در این قسمت در راستای بررسی «بعد فرهنگی» وجود مبارک
امام سجاد -علیهالسلام- و پایه گذاری یک نهضت فرهنگی فراگیر به بازخوانی
یک سند تاریخی بسیار باارزشی که از قلم مبارک امام سجاد -علیهالسلام- صادر
شده است مینشینیم تا روشن گردد در دیدگاه امام نه تنها «سیاست عین دیانت
است»، که با هشداری قاطع به یک عالم درباری، چگونه به افشاگری علیه نظام
حاکم برخاسته و نقش منحصر بفرد علما را در تأیید و یا تخریب «نظام سلطه»
بازگو میفرمایند و با ذکر خطر دنیاگرایی برای عالمان، به گونهای بدیع به
ریشهابی انگیزههای روحی و روانی عملکرد عالمان وابسته به دربارها
میپردازد. در واقع این نامه بازگو کننده مواضع سیاسی حضرت -علیهالسلام-
در آن شرایط میباشد. این نامه سیاسی اثبات میکند که حضرت نه تنها
پیشوای اهل عبادت بلکه رهبری برجسته در میدان «سیاست» و «جهاد» است که همه
چیز حتی «سیاست» را با صبغه اخلاق درآمیخته و با این شیوه الهی، در صدد
مبارزه با تحکیم پایههای ظلم و ستم برآمده است. برای بررسی این نامه با
ارزش ابتدا باید بیوگرافی مختصری از مخاطب آن به نام «محمد بن مسلم بن شهاب
زهری» بیان نموده و سپس «متن نامه» را مورد توجه قرار دهیم. محمد بن مسلم بن شهاب زهری «شیخ» و «برقی» و «محمد بن مسلم بن شهاب زهری» را از اصحاب علی بن الحسین -علیهالسلام- دانستهاند. «ابن
شهر آشوب» مینویسد «زهری» از کارگزاران و عمال «بنی امیه» و بعد داستانی
را از او نقل میکند که در گرهگشائیهای ویژه حضرت سجاد -علیهالسلام-
بیان خواهد شد و او آنچنان ملازم حضرت بود که بعضی از «بنی مروان» به او
میگفتند: ای زهری پیامبر تو چه میکند؟ و منظورشان علی بن الحسین
-علیهالسلام- بود. [1] . مرحوم آیت الله العظمی خوئی - رحمة الله علیه
- میفرمایند: «زهری» گرچه از علماء عامه بوده و سنی مذهب میباشد، ولی
حضرت سجاد -علیهالسلام- را دوست داشته و آن حضرت را بزرگ میشمرد و بر
اساس روایاتی که از او نقل شده معتقد بود آن حضرت زاهدترین مردم و با
فضیلتترین آنهاست.» [2] . آنچنانکه از کتب تراجم استفاده میشود، «زهری»
از خط ولایت امیرالمؤمنین -علیهالسلام- منحرف بوده است. «مسلم» که پدر
اوست با «مصعب بن زبیر» بوده و جدش «عبیدالله» با مشرکین در «جنگ بدر» شرکت
کرده است. خود «زهری» اکثر عمر خود را به عنوان کارگزار «بنی امیه»
گذرانید و در دنیای آنها به آنها کمک میداد و «هشام بن عبدالملک» او را به
عنوان معلم فرزندانش برگزید و دستور داد به آنها حدیث بیاموزد. علمای
سنی به دروغ برای او جایگاهی بس بلند در حدیث ترسیم کرده ولی علمای شیعه
بعضی با توجه به روایتی که «ابن ابیالحدید» در «شرح نهجالبلاغه» نقل
میکند که او به همراه «عروة بن زبیر» در مسجد پیامبر - صلی الله علیه و
آله و سلم - نشسته و از حضرت علی -علیهالسلام- بدگویی میکردند و با
برخورد شدید حضرت سجاد -علیهالسلام- مواجه شدند، او را «عدو» و «متهم»
دانستهاند. [3] و بعضی دیگر نظیر مرحوم خوئی - رحمة الله علیه - با نسبت
دادن عداوت به او موافق نیستند و ایشان را چنانچه ذکر شد، محب امام و معتقد
به عظمت او میدانند. ولی باید توجه داشت در این زمینه با توجه به متن
نامهای که حضرت سجاد -علیهالسلام- به او نوشتهاند میتوان به شدت
ناراحتی این امام بزرگوار از این فرد و نهیبهای کوبنده ایشان به او و
امثال او، واقف شد. به هر حال در اینکه «زهری» «دین» را در خدمت «دنیا»
قرار داده بود و به سلاطین جور تقرب داشته و در تعمیق و حکیم حاکمیت آنها
خواسته یا ناخواسته، مشارکت داشته است، شکی نیست و همین موضوع باعث نوشتن
نامهای پند آموز از طرف حضرت به او شده است. متن نامه حضرت سجاد به محمد بن مسلم بن شهاب زهری نامه
حضرت زین العابدین -علیهالسلام- به «زهری» که برای موعظه او نوشته شده
است یک بیانیه سیاسی - اخلاقی تمام عیار و افشاگر علیه نظام اموی و هشدار
دهنده مسئولیت خطیر همه کسانی است که به نحوی در تحکیم آن دخیل بوده و
مرتکب جرم «معاونت ظالمین» میباشند. حضرت در این نامه با بیانی از سر
دلسوزی نه با انگیزههای مادی، به ارشاد آنها میپردازند که حقیقتا شرح و
تفصیل آن خود کتابی مستقل را میطلبد. این نامه چنین آغاز میشود:
«خداوند ما و تو را از فتنهها (اموری که موجب امتحان و لغزش انسان را
فراهم میسازد) دور بدارد و از اینکه در آتش درافتی بازداشته و مورد رحمت
قرار دهد. تو اکنون در موقعیتی گرفتار آمدهای که شایسته است هر کس به
حال تو آگاه باشد، بر تو ترحم آورد. نعمتهای خداوند بر دوش تو سنگینی
میکند، این نعمتها عبارتند از صحت و سلامتی بدن تو که خداوند به تو
ارزانی داشته، و عمرت که آن را طولانی فرموده است. و حجتهای الهی که
بر تو اقامه شده بدین ترتیب که خداوند تو را به کتابش مکلف فرموده و معارف
آن را بر تو تفهیم کرده است و تو را در دینش فقیه و آگاه گردانیده است و
همچنین سنتهای پیامبرش حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - را به تو
شناخته است. خداوند در هر نعمتی که به تو انعام کرده و در هر حجتی که
به آن بر تو احتجاج فرموده است، واجبی را بر تو واجب کرده است، پس آن
نعمتها منقضی نشد مگر اینکه با شکر گزاری تو در این مورد، تو را آزمود و
در آن فضلش را بر تو ظاهر کرد. پس او فرمود: «اگر در برابر نعمتهایی که به
شما دادم شکرگزار باشید نعمتهایم را بر شما افزون میسازم و اگر کفران و
ناسپاسی کنید همانا عذاب من شدید خواهد بود.» [4] . حال تو نیک نظاره کن!!
فردا هنگامی که در محضر خداوند خواهی ایستاد و او در ارتباط با نعمتهایش
از تو سؤال میکند که چگونه این را رعایت نمودی و از حجهایش میپرسد که
چگونه آن را گذراندی، در این حال چگونه مردی خواهی بود؟ مبادا که گمان کنی
خداوند از تو عذری قبول خواهد کرد و یا به تقصیر تو رضایت خواهد داد. هرگز،
هرگز (بسیار دور است) و هرگز چنین نیست. خداوند در کتابش از «عالمان»
پیمان گرفته است هنگامی که فرمود: «هر آینه و حتما حقایق دین را باید برای
مردم بیان کرده و هرگز آن را کتمان نکنید.» [5] . و باید بدانی!! کمترین
مرحله کتمان که تو به آن دست زدی و سبکترین باری که بر دوش کشیدی این است
که با نزدیکی به ظالمان، هنگامی که به آنها نزدیک شدی و اجابت آنان هنگامی
که دعوت گردیدی، آنها را در وحشت فراگیرشان انیس شدی و راه و شیوه تجاوز و
ستم به مردم را برای آنها آسان و هموار نمودی. با توجه به این امور من
چقدر برای تو بیمناکم که فردا با ستمکاران خیانت پیشه، با جرم بزرگ خود در
یکجا منزل گیری و از آنچه به عنوان دستمزد به خاطر اعانت بر ظلم ستمگران
دریافت داشتهای، مورد بازخواست قرار گیری. تو اموالی را از آنچه آنان
به تو دادهاند، دریافت کردهای که استحقاق آن را نداشتهای و برای تو
نبوده است!! و تو به کسی تقرب جسته و به او نزدیک شدهای که حق هیچ کس را
به او پرداخت نمیکند و زمانی که تو را به نزدیک خود برده است نتوانستهای
هیچ باطلی را رد نموده، از آن مانع شوی. و تو کسی را دوست داشتهای (و او
را لبیک گفتهای) که او دشمن خداست!! آیا نه این چنین است که آنان
زمانی که از تو دعوت نمودند میخواستند با این دعوت، تو را محور و قطبی
قرار دهند که با نیرو و آبروی تو، سنگ مظالم و ستمهای خود را به گردش وا
دارند. آری آنها تو را «پلی» قرار دادند تا با عبور از آن به بلایا و
فتنههای خود برسند و در واقع تو «نردبانی» بودی که برای رسیدن به
گمراهیهای آنها، مورد سوء استفاده واقع شدی. تو دانسته یا ندانسته نقش
یک تبلیغاتچی را برای آنها بازی میکنی که مردم را به اطاعت آنان
میخوانی و در همان راه و طریق آنان به سلوک مشغول شدهای. تو وسیلهای
شدهای که حاکمان ستمگر و «نظام سلطه» با سوء استفاده از تو، سایر عالمان
را دچار شک و تردید میکنند (و اساسا با جذب تو مردم را نسبت به جایگاه
عالمان دین دچار شک کرده و نگرش به آنها را دچار تزلزل مینمایند.) و این
نیز مقدمه جذب کردن قلوب مردم جاهل و سطحینگر به سوی «دستگاه حاکمه» است و
تو وسیله این کار شدهای!! بنابراین تو خدمتی به این نظام بیدادگر و
سردمداران آنها در زمینه توجیه مفاسد آنها و زمینهسازی رفت و آمد «خواص» و
«عوام» به سوی آنها، انجام میدهی که هرگز از عهده مخصوصترین وزیران و
قویترین یاورانشان ساخته نیست. با توجه به خدماتی که تو به اینان ارائه
میکنی باید متوجه باشی که با این حساب چه ناچیز و اندک است آنچه به عنوان
مزد به تو اعطاء میکنند، در برابر چیزی که از تو میگیرند!! حقا آنچه
که برای عمران و آبادی تو هزینه میکنند چقدر ناچیز و حقیر است و در مقابل
چگونه تو را و دین و ایمان و سعادت واقعی تو را تخریب کردهاند؟ پس باید
خود به حال خویش بنگری چرا که جز تو هیچ کس به نفع تو در این میدان وارد
نمیشود. و همچنین باید به مثابه یک «مرد مورد سؤال و مؤاخذه»، به حساب خود رسیدگی نمایی!! بنگر سپاس تو در مقابل کسی که در کودکی و بزرگی با نعمتهای خود تو را تغذیه نموده است، چگونه است. آه
چقدر میترسم که تو مصداق آن دسته از افرادی باشی که خداوند در کتابش در
مورد آنها فروده است: «گروهی به جای آنان جایگزین شدند که کتاب آسمانی را
به ارث بردند و این در حالی است که متاع بیارزش این عالم پست را برای خود
برمیگیرند و چنین میپندارند که بزودی آمرزیده خواهند شد.» [6] . تو که در
سرای جاودان نیستی. تو در منزلی هستی که صدای کوچ از آن به گوش میرسد!!
مگر بقاء و دوام آدمی از پی مرگ اقرانش، چقدر میتواند باشد؟!! خوشا به حال
کسی که در دنیا هماره نگران فرجام و آخرت خویش است. بدا به حال کسی که
بمیرد و گناهانش از پس او بر جای بماند. برحذر باش که هشدارهای لازم به
تو داده شد و مبادرت نما که به تحقیق رفتنت زمان بندی شده است. سر و کار
تو با خدایی است که همه کارهایت را میداند و هیچ چیز بر او پوشیده نیست و
همان کسی که بر تو حافظ و مراقب است ابدا از تو غافل نمیباشد. بار خود را
بربند که سفری بسیار دور و بعید برای تو نزدیک شده است و دین خود را مداوا
نما که مرضی شدید آن را داخل گردیده است. تو نباید گمان بری که انگیزه
من مادی بوده و میخواهم تو را توبیخ کرده ملامت کنم و بر تو عیب بگیرم،
بلکه میخواهم خداوند، آنچه که از رأی و نظر تو فوت شده است جبران و تدارک
نماید و آنچه را که از دین تو دور شده و از دستت رفته به تو برگرداند. آری فرمایش خداوند متعال را به خاطر آوردم که در کتابش میفرماید: «تذکر و پند بده که تذکار، مؤمنین را نفع میرساند.» [7] . تو از سرگذشت اقران و همسالان پیشین خود که گذشتهاند، غافل ماندهای و بعد از آنان مانند شاخ شکستهای تنها باقی ماندهای. بنگر
آیا آنها به مثل آنچه تو به آن مبتلا شدهای، ابتلا پیدا کردهاند؟ آیا
آنها در آنچه تو درگیر شدهای درگیر شدهاند؟ آیا میپنداری که تو چیزی را
متذکر هستی که آنها نسبت به آن اهمال و سستی روا داشتهاند و تو چیزی را
میدانی که آنها نمیدانستهاند؟ تو در جامعه دارای منزلت شدی و در
سینه مردم دارای موقعیت گردیدی و آنان مکلف به تبعیت تو شدند، آنها به نظر
تو اقتدا میکنند و بر اساس دیدگاه تو عمل میکنند، اگر چیزی را «حلال» کنی
آنها نیز آن را «حلال» میدانند و اگر به «حرمت» چیزی فتوی دهی آنان نیز
به «حرمت» آن معتقد میشوند. به هر حال در جامعه برو و بیایی پیدا کردهای،
ولی بدان که این امور به خاطر شخص تو نیست. ریشه آن اقبال مردم به تو و به
آنچه که تو از آن بهرهمندی، این است که اولا عالمان صالح و وارسته از
جامعه رخت بربستهاند و ثانیا هم تو و هم آنان مبتلی به جهالت واقعی
گردیدهاید. مسأله واقعی «حب ریاست» است، و طمع رسیدن به «دنیا» در نهان تو
و آنان است که این مرید بازی را سازمان داده است. آیا وقت آن نرسیده
که به خود برگردی و به نقطههای کور و جهالتهای انبوه خود و غرورها و غره
شدنهای موجود در خود، واقف شوی. از سوی دیگر آیا به فتنه و بلاهای موجود در
مردم نمینگری؟!! تو آنان را مبتلی نمودی و با فتنه انگیزی از جانب تو در
پرتو آنچه که دیدند، از کسب و کار خود منصرف شدند (و گول معلومات ظاهری تو
را خورده) و نفوسشان اشتیاق پیدا کرد که به مرتبهای از «علم» برسند که تو
رسیدی و یا اینکه به ادراک آن نائل شوند که تو نائل شدی و نتیجه این همه
این شد که در دریای ژرفی از گمراهی در غلتیدند که عمق آن قابل ادراک نیست، و
به بلایی مبتلی گردیدند که اندازه آن قابل تقدیر نیست. در این شرایط این
خداست که برای ما و توست و او تنها کسی است که باید به کمک گرفته شود. (حال
اگر به دنبال نجات هستی) باید از تمام موقعیت و امکانات ناروای خویش روی
برگردانی، تا این توان را پیدا کنی که به «صالحین» ملحق گردی، همان کسانی
که با کهنه جامه زاهدانه خویش بدرود حیات گفته و وارد قبر شدند در حالی که
پشتشان به شکمشان به خاطر نهایت زهد و دوری از تن پروری و زیاده خوری
چسبیده بود. آری بین آنان و خدایشان هیچ حجاب و پردهای وجود نداشت. «دنیا»
آنها را نفریفت و به وسیله «دنیا» نیز به فتنهگری مشغول نبودند. برای
وصول به کمالات بلند انسانی دارای رغبت بودند و در پی آن دارای طلب شدند و
در نتیجه چیزی درنگ نکردند که به آنچه میخواستند رسیدند. پس اگر دنیا به
این درجه از افتضاح و بدبختی به وسیله امثال تو میرسد با این سنی که از تو
گذشته و دیگر پیرمرد شدهای و با توجه به رسوخ علم تو و اینکه دیگر اجلت
نیز فرارسیده است، پس چگونه جوان سالان جان سالم به در برند در حالی که
بهرهای از «علم» هم ندارند و رأی و دیدگاهشان ضعیف بوده و عقل و قوه
تشخیصشان دچار فساد گردیده است. انا لله و انا الیه راجعون. به چه کسی
باید تکیه کرده و به کجا باید پناه آورد؟!! و آرزوی برگشتن نزد چه کسی است؟
ما شدت غم و نگرانی خود را و آنچه در مورد تو شاهدیم به سوی خداوند شکایت
میبریم و مصیبتهای خود را که از ناحیه تو عاید میشود، به حساب خداوند
میگذاریم!! نیک بنگر که در برابر کسی که تو را با نعمتهای خود، چه در
حال کودکی چه در حال بزرگی تغذیه نموده است، چگونه شکرگزار هستی. و برای
کسی که به وسیله دینش تو را در میان مردم دنیا قرار داده است، چگونه او را
تعظیم میداری؟ و چگونه از پوششی که خداوند با آن تو را در میان مردم
پوشانیده است، صیانت نمودهای؟ و چگونه است نزدیکی در درون تو از کسی که
امر نموده تا به او نزدیک باشی و در مقابلش خود را ذلیل بدانی؟! تو را
چه شده که از خواب خرگوشی خود بیدار نمیشوی و از لغزشهایت توبه نمیکنی؟
چرا نمیگویی: «سوگند به خداوند من حتی به یک کار باعث احیای دین او و یا
از بین رفتن باطل گردد، برای خدا قیام نکردم.» آیا این است شکر کسی که
از تو مسئولیت به بار کشیدن بار «تبلیغ» را مسألت داشت. چقدر میترسم از
اینکه تو مصداق این قول حضرت ربوبی در کتابش باشی که: «نماز» را ضایع کردند
و شهوتها و تمایلات نفسانی را تبعیت نمودند پس بزودی به سزای اعمالشان به
گمراهی مطلق دچار خواهند شد.» [8] . خداوند کتاب خود را بر دوش تو نهاد و
علمش را به تو ودیعه سپرد ولی آن را ضایع نمودی!! اما ما خداوند را سپاس
میگزاریم که از آنچه تو را بدان مبتلا نموده است، عافیت بخشید.» [9] .
صلوات و رحمت بیپایان خداوند بر نفس قدسی شما ای امام همام که خامه طیب و
طاهرتان این چنین نور افشان است و تابناک. و به این امید که جمیع روحانیون و
عالمان دینی با مطالعه و دقت در این اثر نورانی، وظیفه خطیری خود را تشخیص
داده و با تهذیب نفس، هرگز وسیله تحکیم ضلالت و ظلم در جامعه نبوده بلکه
زمینه ساز بسط عدالت و تحقق آرمانها و ارزشهای و اسقرار نظام توحیدی باشند.
[~hr~]پی نوشت ها: (1) معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 181 و 182. (2) معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 182. (3) ر. ک: بحارالانوار، ج 75، ص 131، پاورقی، و جهاد الامام السجاد (-علیهالسلام-)، ص 223 الی 227. (4) آیه 7، از سوره 14: ابراهیم[لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابیلشدید]. (5) بخشی از آیه 187 از سوره 3: آل عمران[لتبیننه للناس و لا تکتمونه]. (6) بخشی از آیه 168، از سوره 7: الاعراف[فخلف من بعدهم خلف ورتوا الکتاب یاخذون عرض هذا الادنی و یقولون سیغفرلنا]. (7) آیه 55 از سوره 51: الذاریات[فذکر فان الذکری تنفع المؤمنین]. (8) آیه 59 از سوره 19: مریم[أضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا]. (9) تحف العقول، ص 274 - 275. منبع: اسوه کامل؛ محمد محسن دعایی؛ اطلاعات چاپ اول 1380.
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 530