نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 152
پر شدن عبای امام سجاد از مروارید
میگویند: روزی عبدالملک بن مروان در خانه خدا طواف میکرد و امام سجاد
علیهالسلام در پیشاپیش او طواف خود را انجام میداد و به او توجهی نداشت و
عبدالملک هم او را نمیشناخت. عبدالملک گفت: «این شخص کیست که در مقابل ما
طواف میکند و به ما توجهی نمیکند؟» گفتند: این شخص، علی بن الحسین است.»
عبدالملک به جایگاه خود رفت و گفت: «او را نزد من بیاورید.» حضرت را
آوردند. عبدالملک گفت: «ای علی بن الحسین! من که قاتل پدرت نیستم! چرا نزد
من نمیآیی؟! امام سجاد علیهالسلام فرمود: «قاتل پدرم، دنیا را از پدرم
گرفت ولی پدرم آخرت او را خراب کرد. اگر تو نیز دوست داری چنین شوی پس
باش.» عبدالملک گفت: «هرگز، ولی نزد ما بیا تا از دنیای ما بهره ببری.»
حضرت نشست و عبای خود را گشود و دعا کرد: «خدایا! حرمتی که دوستانت نزد تو
دارند را نشان بده.» در این هنگام، عبای حضرت پر از مرواریدهای درخشان شد
که شعاع نورشان، دیدگان را خیره میکرد. در این هنگام خطاب به عبدالملک
فرمود: «کسی که چنین حرمتی نزد خدا دارد چه نیازی به دنیای تو دارد؟!» سپس
فرمود: «خدایا! اینها را بگیر که من احتیاجی به آنها ندارم.» [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) =الخرائج الجرائح. منبع: عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام سجاد؛ تهیه و تنظیم واحد تحقیقاتی گل نرگس؛ شاکر؛ چاپ اول 1386 .
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 152