نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1014
یوسف بن اسماعیل النبهانی
صاحب کتاب «جامع کرامات الأولیاء» (1350 - 1265 ه) گوید: «علی
زینالعابدین، أحد أفراد ساداتنا آل البیت و أعاظم أئمتهم الکبار - رضی
الله عنه و عنهم أجمعین -. حمله عبدالملک بن مروان مقیدا من المدینة و وکل
به من یحفظه فدخل علیه الامام الزهری لوداعه فبکی و قال: وددت انی مکانک
فقال: أتظن أن ذلک یکربنی؟ لو شئت لم کان و انه لیذکرنی عذاب الله تعالی،
ثم اخرج رجلیه من القید و یدیه من الغل ثم قال: لا زلت معهم علی هذا یومین
المدینة فما مضت اربع لبال الا و قد قدم الموکلون به المدینة یطلبونه فما
وجدوه فسألت بعضهم فقال: أنا نراه مبتوعا، انه لنازل و نحن حوله نرصده اذ
طلع الفجر فلم نجده و وجدنا حدیده قال الزهری: فقدمت بعد ذلک علی عبدالملک
فسألنی عنه فاخرته فقال: قد جائنی یوم فقده الأعوان فقال لی: ما أنا و أنت؟
فقلت: أقم عندی، فقال: لا أحب ثم خرج فوالله لقد امتلأ قلبی منه خیفة» [1]
.«نبهانی مینویسد: علی بن حسین زینالعابدین یکی از اعاظم اهلبیت و
بزرگان ائمه آنهاست عبدالملک مروان او را به غل و زنجیر کشیده از مدینه به
شام احضارش کرد و کسانی را مأمور حفاظت او ساخت. زهری در آن حال وارد شد تا
از حضرت سجاد خداحافظی نماید. چون امام سجاد علیهالسلام را در آن وضع
دید، گریه سر داده و گفت: ای کاش من به جای تو بودم و تو سالم میماندی.
امام سجاد علیهالسلام فرمود: آیا گمان میکنی من از این وضع ناراحت هستم؟
اگر بخواهم وضعیت عوض میشود وانگهی این غل و زنجیر مرا به یاد عذاب الهی
میاندازد. سپس پاها و دستهایش را از غل و زنجیر بیرون آورد و فرمود: من دو
منزل بیشتر با اینها نیستم و چهار شب نگذشته بود که مأموران به دنبال او
به مدینه آمدند، و در مدینه هر چه گشتند او را پیدا نکردند. زهری میگوید:
از بعضی مأموران پرسیدم گفت: او را فرمانبردار میدیدیم و هر کجا پائین
میآمد ما اطرافش بودیم و به شدت از او مراقبت میکردیم تا آن شب، وقتی که
فجر طلوع کرد دیگر او را ندیدیم و تنها زنجیرهایش به جا مانده بود. زهری
گفت: بعد از این جریان به دیدن عبدالملک رفتم و او از من علی بن الحسین
علیهالسلام را پرسید جریان را به او گفتم: عبدالملک گفت: همان روزی که
مأموران او را گم کردند، او پیش من آمد. و گفت: با من چه کار داری؟ گفتم:
پیش ما باش! فرمود: دوست ندارم، سپس خارج شد. به خدا قسم قلبم را وحشت فرا
گرفت».
[~hr~]پی نوشت ها: (1) جامع کرامات الأولیاء، ج 2، ص 310 - این جریان در حلیة الأولیاء، با کمی تفاوت نقل شده است. منبع: امامان اهلبیت در گفتار اهل سنت؛ داود الهامی؛ مکتب اسلام چاپ اول پائیز 1377.
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1014