responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 68

این لباس را نگهدار

علی بن یقطین یار وفادار امام کاظم علیه‌السلام با جلب توجه هارون‌الرشید، توانسته بود در دستگاه خلافت او نفوذ کند و وزارت کشور پهناور اسلامی را به نفع شیعیان به عهده گیرد.
ناگفته پیداست که هارون از تشیع علی بن یقطین بی‌اطلاع بود و لذا کوچک‌ترین بی‌احتیاطی او می‌توانست به قیمت جانش تمام شود. یک سال هارون تعدادی لباس به عنوان خلعت به علی بخشید که در میان آنها یک لباس خز مشکی رنگ زربفت از نوع لباس ویژه خلفا به چشم می‌خورد. علی اکثر آن لباس‌ها را که لباس گران‌قیمت زربفت نیز جزء آن‌ها بود، به امام کاظم علیه‌السلام اهدا کرد و همراه لباس‌ها اموالی را نیز که قبلا طبق معمول به عنوان « خمس » آماده کرده، به محضر آن حضرت فرستاد. حضرت علیه‌السلام همه‌ی اموال و لباس‌ها را پذیرفت، ولی آن یک لباس مخصوص را پس فرستاد، و طی نامه‌ای نوشت:
« این لباس را نگهدار، از دست مده، زیرا در حادثه‌ای که برایت پیش خواهد آمد به دردت می‌خورد ». علی بن یقطین از راز رد آن لباس ویژه آگاه نشد ولی آن را بنا به سفارش امام علیه‌السلام حفظ کرد. اتفاقا روزی وی یکی از خدمتگزاران خاص خود را به علت کوتاهی در انجام وظیفه، تنبیه و از کار بر کنار کرد. آن شخص که از ارتباط علی با امام کاظم علیه‌السلام و اموال و هدایایی که او برای حضرت می‌فرستاد آگاهی داشت، از علی نزد هارون سعایت کرد و گفت: « او معتقد به امامت موسی بن جعفر است و هر ساله خمس اموال خود را برای او می‌فرستد و در کمک به شیعیان او می‌کوشد ». آنگاه داستان لباس‌ها را گواه و شاهد صدق مدعای خود گرفت و گفت:
« اگر باور نداری، بدان که لباس مخصوصی را که در فلان روز به او اهدا کرده بودی اکنون به موسی بن جعفر هدیه داده است. » هارون از شنیدن این خبر به شدت خشمگین شد و گفت: « اگر ادعای تو راست باشد خون او را خواهم ریخت ولی ابتدا باید در این مورد تحقیق کنم ».
مرد خائن که از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید گفت: « مطمئن باشید که تمام سخنانم راست و درست است ». پس هارون بلافاصله علی را احضار کرد و آن لباس مخصوص را از او طلب کرد. علی بن یقطین گفت: « آن را در یک بقچه گذاشته‌ام و اکنون محفوظ است ». هارون گفت: « فورا آن را بیاور! » علی فورا یکی از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت: « به فلان اطاق خانه‌ی ما برو و کلید آن را از صندوقدار بگیر و در اطاق را باز کن و سپس در فلان صندوق را باز کن و بقچه‌ای را که در داخل آن است با همان مهری که دارد به اینجا بیاور ».
طولی نکشید که غلام، لباس را به همان شکل که قبلا مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد.
هارون دستور داد مهر آن را بشکنند و سر آن را باز کنند. وقتی که بقچه را باز کردند دید همان لباس است که عینا تا شده و باقی مانده است! خشم هارون فرو نشست و به علی گفت:
« بعد از این هرگز سخن هیچ سخن‌چینی را درباره‌ی تو باور نخواهم کرد ».
آنگاه دستور داد جایزه‌ی ارزنده‌ای به علی دادند و شخص سخن‌چین را به سختی تنبیه کردند! [1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1)
شیخ مفید، الارشاد، ص 293 - شبلنجی، نور الأبصار، ص 150 - ابن‌صباغ مالکی، الفصول المهمه، ص 218 - ابن‌شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 289 - طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 293.
منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام موسی بن جعفر؛ سید علی حسینی قمی؛ 1382؛ نشر نبوغ

نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 68
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست