responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 207

خداوند متعال و جسم و صورت

محمد بن حکیم قال، وصفت لأبی‌ابراهیم علیه‌السلام قول هشام الجوالیقی، و حکیت له قول هشام بن الحکم انه جسم، فقال: ان الله لا یشبهه شی‌ء، أی فحش أو خناء أعظم من قول من یصف خالق الأشیاء بجسم أو صورة أو بخلقة أو بتحدید أو أعضاء! تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا.
التوحید باب 6 / 6
ترجمه: محمد بن حکیم گفت، توصیف کردم به حضرت امام هفتم علیه‌السلام قول هشام جوالیقی را، و هم حکایت نمودم به آن حضرت قول هشام بن حکم را که می‌گویند: خداوند جسم است. پس فرمود: خداوند متعال شبیه نمی‌شود او را چیزی، و کدام أمر قبیح آشکار و سخن زشتی است که بزرگتر از حرف کسی باشد که خداوند متعال را وصف کند به جسمیت و صورت داشتن یا به خلق شدن یا به محدودیت یا به أعضاء داشتن. بلند است خداوند متعال از اینها بلند شدن عظیم و عالی.
توضیح:
در این حدیث شریف به چند موضوع اشاره می‌کنیم:
1- جسم: عبارت است از هر چیزی که استقرار پیدا کند در مکانی یا در حیزی (محوطه‌ای که مشغول به جسمی باشد اگرچه در فضا صورت بگیرد)، و با حواس ظاهری قابل ادراک شود.
پس جمادات و حیوانات و انسان و ملکوت سفلی مانند جن، همه از مصادیق جسم هستند.
و أما ملکوت علیا و عالم جبروت و عقول و أرواح، همه از مصادیق ماورای عالم جسمانی باشند.
و مراد از حواس ظاهری: قوای باصره و سامعه و لامسه و شامه و ذائقه باشد، و ادراک این قوا در حیوان و انسان متفاوت است، بعضی از حیوانات چنان قوت بینایی یا از جهت شنوایی یا بویایی دارند که در افراد انسان وجود ندارد، و بلکه بعضی از موجودات ملکوتی یا مثالی را هم می‌بینند، چنانکه بعضی از مرتاضین و أولیاء آنها را مشاهده کرده، و می‌بینند آنچه را که دیگران نمی‌بینند.
پس آنچه قابل احساس به حواس ظاهری بوده، و در مکان و یا حیزی قرار بگیرد: جسم خواهد بود. و جسم به معنی لغوی و حقیقی همین است و تعریفهای مختلفی که برای آن ذکر می‌شود: از حقیقت بیرون است.
2- صورت: به معنی شکل و هیئت هر جسمی است. و این معنی از لغت عبری به عربی منتقل گشته است. و صورت در مقابل ماده بوده، و آخرین جزء تحقق موجود خارجی است که با آن حقیقت و شیئیت و فعلیت آن تمام می‌شود، و قهرا باید متلائم با ماده باشد.
و چون کلمه جسم اطلاق شود: شامل ماده و صورت هر دو خواهد شد، ولی صورت به قسمت شکل جسم فقط شامل است.
3- اطلاق جسم و صورت: این اطلاق از لحاظ ظاهری و مادی به همان دو معنی است که ذکر شد، یعنی چیزی که در محلی استقرار پیدا کرده و محسوس باشد. و صورت یعنی شکلی که برای آن جسم خارجی محسوس صورت می‌گیرد.
ولی از لحاظ سعه استعمال و در مقام تفهیم و تفاهم در امور ماوراء ماده: گاهی جسم را به معنی موجود و مخلوق مطلق و شی‌ء، و صورت را به معنی خصوصیت ممتاز متعین موجود یا وجود، استعمال و اطلاق می‌کنند، و این دو معنی خارج از عالم طبیعت باشد.
و بعید نیست که: از هشام بن حکم و هشام بن سالم جوالیقی که هر دو از بزرگان و معتمدین أصحاب هستند، چنین اطلاق عرفی شنیده شده، و مخالفین آن را وسیله طعن و انتقاد قرار داده‌اند، و در کتب رجال در این جهت بحث مفصل‌تری شده است.
و چون مورد سؤال خصوصی جسم و صورت طبیعی مادی است: جواب امام نیز مطابق نظر سائل اظهار شده است.
4- این نسبت به خداوند متعال: منشأ آن حدیث شریفی است که از رسول أکرم نقل می‌شود - ان الله خلق آدم علی صورته (توحید باب 6). و حدیث دیگر که از امام هشتم است - انه شی‌ء لا کالأشیاء (توحید باب 7). و أحادیث دیگر. و چون کلمات در همه موارد تطبیق به معانی مادی بشود: تفهیم و تفاهم و اشارات و حقائق و معنویات از بین خواهد رفت، پس باید دقت کرد که منظور چیست؟ آیا معنی مادی ظاهری مقصود است و یا معنی أعم و یا معنوی تنها؟
و باید توجه داشت که: هرچه در موارد الهیات و روحانیات اطلاق می‌شود، به طور قطع قابل تطبیق به موضوعات مادی نیست.
5- أو بخلقة: از خلق مانند کرم، و صیغه خلقت برای نوع است، و به معنی نوعی از آفریده شدن و فطرت باشد. و این معنی علامت حدوث، و محدودیت از آغاز، و نامتناهی بودن، و احتیاج و فقر ذاتی داشتن است. و خداوند قدیم مطلق نامحدود و نامتناهی، و خود او خالق و به وجودآورنده همه موجودات و عوالم باشد، و وجود او ثابت و واجب لذاته و غنی ذاتی است.
6- أو بتحدید أو أعضاء: در پیرامون محدودیت و مصادیق حد در أبواب گذشته تفصیلا بحث شده است. و أما أعضاء: عضو داشتن از چندین جهت برحلاف وجوب وجود و أزلی و أبدی بودن و غنای ذاتی است:
أول - دلالت می‌کند به مرکب بودن وجود شی‌ء، از ذات و متن آن با أعضای خود، و این موجب احتیاج أجزاء به همدیگر بوده، و غنای ذاتی را نفی می‌کند.
دوم - مرکب بودن علامت حدوث شی‌ء باشد: زیرا چیزی که مرکب است ثبوت و قوام ذاتی نداشته، و هر جزوی متوقف است به بودن و ضمیمه شدن دیگری و دوام آنها.
سوم - ترکب موجب محدودیت در أجزاء و در نتیجه سبب محدود شدن مجموع مرکب شده، و این معنی با مطلق و نامتناهی بودن ذات منافات دارد.
چهارم - ترکب موجب جسمیت و مادی بودن است: زیرا عوالم ماورای عالم جسمانی، عالم تجرد است، و عالم جسمانی است که سراپا فقر و حدوث و احتیاج و محدودیت باشد. و در عوالم تجرد: احتیاج و حدوث و محدودیت، فقط از جهت ذات و هویت است، نه از جهات دیگر.

[~hr~]منبع: احادیث صعب امام هفتم و بررسی و تحقیق و توضیح لازم از آنها؛ علامه مصطفوی؛ مرکز نشر آثار علامه مصطفوی چاپ اول 1385.

نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 207
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست