نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 197
خروج از زندان و طی الأرض
مرحوم شیخ صدوق و دیگر بزرگان آورده اند: پس از آن که چون هارون
الرشید حضرت ابوالحسن، امام موسی کاظم علیهالسلام را از زندان بصره به
بغداد منتقل کرد، تحویل شخصی به نام سندی بن شاهک یهودی داده شد. و در
زندان بغداد، حضرت بسیار تحت کنترل و فشار بود؛ و زیر انواع شکنجههای روحی
و جسمی قرار گرفت، تا جائی که حتی دست و پا و گردن آن امام مظلوم علیه
السلام را نیز به وسیله غل و زنجیر بستند. امام حسن عسکری علیهالسلام در
این باره فرموده است: جدم، حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام سه روز پیش
از شهادتش، زندان بان خود - مسیب - را طلبید و اظهار نمود: من امشب به
مدینه جدم، رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم میروم تا با آن حضرت تجدید
عهد و میثاق نمایم و آثار امامت را تحویل امام بعد از خودم دهم. مسیب
عرض کرد: ای مولای من! شما در میان این غل و زنجیر و آن همه مأمورین اطراف
زندان، چگونه قصد چنین کاری را داری؟ و من چگونه زنجیرها و دربهای زندان
را باز کنم، در حالی که کلید قفلها نزد من نیست؟! امام علیهالسلام فرمود:
ای مسیب! ایمان و اعتقاد تو نسبت به خداوند متعال و همچنین نسبت به ما اهل
بیت عصمت و طهارت سست است. و سپس حضرت افزود: همین که مقدار یک سوم از
شب سپری گردید، منتظر باش که چگونه خارج خواهم شد. مسیب گوید: من آن شب را
سعی کردم که بیدار بمانم و متوجه حرکات امام موسی کاظم علیهالسلام باشم؛
ولی خسته شدم و خواب چشمانم را فرا گرفت؛ و لحظه ای در حال نشسته، خوابم
برد. ناگهان متوجه شدم که حضرت با پای مبارکش مرا حرکت میدهد، پس سریع از
جای خود برخاستم؛ و هر چه نگاه کردم اثری از دیوار و ساختمان و زندان
ندیدم، بلکه خود را به همراه حضرت در زمینی همواره مشاهده نمودم. و چون
گمان کردم که آن حضرت مرا نیز به همراه خود از آن ساختمانها بیرون آورده
است، گفتم: یا ابن رسول الله! مرا نیز از شر این ظالم نجات بده. حضرت اظهار
نمود: آیا میترسی تو را به جهت من از بین ببرند و بکشند؟ و سپس افزود: ای
مسیب! در همین حالی که هستی، آرام باش، من پس از مدتی کوتاه باز میگردم.
مسیب با تعجب سؤال کرد: یا ابن رسول الله! غل و زنجیری که بر دست و پای شما
بود، چگونه گشودی؟! امام علیهالسلام فرمود: خداوند متعال به جهت ما اهل
بیت، آهن را برای حضرت داود علیهالسلام ملایم و نرم کرد؛ و این کار برای
ما نیز بسیار سهل و ساده است. آن گاه حضرت از نظرم ناپدید گشت و با ناپدید شدنش دیوارها و ساختمان زندان با همان حالت قبل نمایان گردید. و
چون ساعتی گذشت ناگهان دیدم دیوارها و ساختمان زندان به حرکت در آمد و در
همین حالت، مولا و سرورم حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام را دیدم که به
زندان بازگشته است و همانند قبل غل و زنجیر بر دست و پای مبارک حضرت بسته
میباشد. از دیدن این معجزه، بسیار تعجب کردم و به سجده افتادم. بعد از آن
امام علیهالسلام به من فرمود: ای مسیب! برخیز و بنشین؛ و ایمان خود را
تقویت و کامل گردان، و سپس افزود: من سه روز دیگر از این دنیا و محنتهای
آن خلاص خواهم شد و به سوی خداوند متعال و مهربان رهسپار میگردم [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1)
عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج1، ص 100، ح 6، هدایة الکبری: ص 265، عیون
المعجزات: ص 107، مناقب ابن شهر آشوب: ج 4، ص 303 با تفاوت در بعضی
عبارتها. منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم؛ عبدالله صالحی؛ مهدی یار.
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 197