نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 162
جلوس روز عید
ابنشهر آشوب مینویسد: منصور روز عید نوروز ایرانیان را گرامی
میداشت چرا که ایرانیان حامی و پشتیبان او بودند. او این عید را که از
زمان معاویه رسمیت یافته بود روز جشن و شادمانی میدانست. در شب عید
نوروز از امام موسی بن جعفر علیهالسلام تقاضا کرد تا آن حضرت، فردا (یعنی
روز عید نوروز) در مجلسی رسمی اعلام حضور نماید و سلامها را پاسخ گوید. حضرت
علیهالسلام فرمود: « در احادیث جدم رسول خدا برای نوروز چیزی ندیدهام.
این روز عید ایرانیان و فارسیان است و من به کاری که جدم درباره آن امر
نفرموده باشد اقدام نمیکنم. » منصور گفت: « این روز عید ایرانیان است و
برای قشون عمال لشگری و کشوری روز سلام و افتخار و روز هدایا است. شما هم
برای خاطر من و تشویق قشون و کارمندان لشگری در مجلس بنشینید و هدایایی که
میآورند قبول نمایید. » امام کاظم علیهالسلام به اصرار منصور قبول فرمود. صبح
روز عید، امام علیهالسلام در مجلس رسمی جلوس فرمود. منصور به منشی مخصوص
خود دستور داد که از هر چه هدیه و پیشکش برای امام علیهالسلام میآورند
صورت بردارد. میخواست ببیند چه مقدار میشود و موسی بن جعفر علیهالسلام
با آن چه میکند. روز عید، دسته دسته میآمدند و میرفتند و هدایای خود
را حضور امام علیهالسلام میگذاشتند. مجلس رو به خاتمه بود که پیرمردی
فقیر آمد و گفت: « ای پسر رسول خدا! من فقیر و مستمندم و برای هدیه سلام
عید چیزی نداشتم تا بیاورم. اما سه بیت شعر به عنوان مرثیه برای جدت حسین
علیهالسلام گفتهام. آن را تقدیم پیشگاه شما میکنم. » و آنگاه اشعار
خود را خواند. [1] . حضرت فرمود: « هدیه تو را قبول کردم بنشین. آفرین بر
تو! » آنگاه رو به جانب خادم منصور نمود و فرمود: فورا نزد منصور برو و
بپرس: « این اموال را چه باید کرد؟ » خادم رفت و برگشت و گفت: « منصور
میگوید همه را به شما بخشیدم. هر چه خواهی بکن. » امام هفتم علیهالسلام
به آن پیرمرد فرمود: « همه این اموال را به عنوان صله شعرت به تو بخشیدم! »
[2] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) اشعار پیرمرد چنین بود: عجبت لمصقول علاک فرنده یوم الهیاج و قد علاک غبار و لا سهم نفذتک دون حرائر یدعون جدک و الدموع غزار الا تقضقضت السهام و عاقها عن جسمک الا جلال و الاکبار من
از دشمنی یزیدیان با تو تعجب نمیکنم، چرا که آنان حرامزادهاند و جز
این، از آنان انتظاری نبود، بلکه در شگفتم از آن تیرهای برندهای که تیزی
آنها در روز درگیری عاشورا بر پیکر غبار آلودت وارد شدند و نیز در شگفتم
از آن تیرهایی که در برابر چشمان بانوان حرم در پیکرت فرو رفتند، در حالی
که آن بانوان، جدت را صدا میزدند و چشمانشان پر از اشک بود. چرا آن تیرها
از پیکر مقدس و با شکوهت دور نشدند و جای دیگر نرفتند؟. [2] مناقب آل ابیطالب، ابنشهر آشوب، ج 2، ص 375، کشف الغمة، اربلی، ص 256. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام موسی بن جعفر؛ سید علی حسینی قمی، نبوغ چاپ دوم 1382.
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 162