نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 160
جود و بخشش
جود و سخاوت، از بارزترین صفات پیشوای هفتم (ع) بود. آن گرامی امکانات
مالی خود را که از راه زراعت و کشاورزی به دست آورده بود، در اختیار
نیازمندان میگذاشت؛ چندان که کیسههای بخشش وی ضربالمثل مردم مدینه شده
بود و مردم به یکدیگر میگفتند: «تعجب از کسی است که کیسهی بذل و بخشش
موسی بن جعفر (ع) به وی رسیده باشد ولی باز هم اظهار تنگدستی کند.» [1] . ابن
صباغ مالکی در وصف سخاوت آن گرامی مینویسد: «موسی کاظم (ع)، پارساترین،
داناترین، بخشندهترین و بزرگ منشترین شخصیت عصر خویش بود. او از بینوایان
مدینه تفقد میکرد و پول و دیگر نیازمندیهای ضروری را به خانههایشان
میبرد، بدون آن که آنان متوجه شوند که از کجا رسیده است، مگر پس از رحلت
آن حضرت.» [2] . خطیب بغدادی مینویسد: «موسی بن جعفر (ع) فردی سخاوتمند و
بزرگوار بود؛ هر گاه اطلاع مییافت که مردی در غیاب آن حضرت سخن ناشایستی
به وی گفته است:، کیسه پولی که حاوی هزار درهم بود برای وی میفرستاد.
کیسههای پول آن گرامی، دویست، سیصد و چهارصد دینار بود که بین مردم مدینه
توزیع میکرد. وقتی یکی از آنها به دست نیازمندی میرسید او را بینیاز
میساخت.» [3] . بخشش و انفاق امام (ع) به دوستان و شیعیان محدود نمیشد،
بلکه مخالفان و دشمنان آن حضرت نیز از مواهب و الطاف وی بهرهمند میشدند.
مردی از نوادگان خلیفه دوم همواره موسی بن جعفر (ع) را اذیت میکرد و هر
گاه با آن حضرت روبه رو میشد لب به ناسزاگویی او و حضرت علی (ع) میگشود.
یاران امام عرض کردند: اجازه دهید او را به قتل برسانیم. حضرت ایشان را از
این کار باز داشت. سپس آدرس او را - که در بیرون مدینه به کشاورزی مشغول
بود - جویا شد و خود بدانجا رفت و با مرکبش وارد مزرعهی وی شد. مرد فریاد
زد: زراعت ما را پایمال نکن. امام (ع) به سر و صدای او توجه نکرد و همچنان
پیش آمد تا به وی نزدیک شد. از مرکب فرود آمد و در کنار او نشست و با تبسم
فرمود: برای این مزرعه چقدر خرج کردهای؟ گفت: صد دینار. فرمود: چه مقدار
امید سود داری؟ پاسخ داد: غیب نمیدانم. فرمود: گفتم: چقدر امید داری؟ عرض
کرد: دویست دینار. امام (ع) کیسهای را که محتوی سیصد دینار بود به وی داد و
فرمود: این را بگیر، زراعت هم از آن خودت. مرد برخاست و سر امام را بوسید و
از حضرتش خواست از لغزشهای وی درگذرد. امام تبسمی کرد و به مدینه بازگشت.
یک یا چند روز بعد که امام (ع) به مسجد رفت، دید آن مرد در مسجد نشسته
است. چون چشمش به حضرت افتاد گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» [4] .
خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد. یارانش با شگفتی
پرسیدند: داستان تو چگونه است؟ تو که پیش از این به او بد میگفتی. او با
دوستانش به ستیزه برخاست و امام (ع) را دعا کرد. امام (ع) به یارانش - که
پیش از این قصد کشتن او را داشتند - فرمود: کدام روش بهتر است، قصد و نیت
شما یا رفتار من که با مبلغی پول او را اصلاح کردم؟ [5] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) عمدة الطالب، ص 196. (2) الفصول المهمة، ص 237. (3) تاریخ بغداد، ج 13، ص 27. (4) انعام (6)، آیهی 124. (5) ر. ک: اعیان الشیعه، ج 2، ص 7 و تاریخ بغداد، ج 13، ص 28. منبع: زندگانی امام کاظم؛ علی رفیعی، سید محمد حسینی؛ مؤسسه فیض کاشانی چاپ اول پاییز 1374.
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 160