responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 111

پایان خوش

هر چه سعی کردند که اختلاف بین خود را حل کنند نتوانستند. آنها هر یک خود را صاحب حق می‌دانستند. سرانجام کار به ناسزاگویی کشید. آنچه که بدو بیراه بلد بودند به همدیگر می‌گفتند و بدین ترتیب می‌خواستند یکدیگر را محکوم و مغلوب کنند. با آن حرف‌های زشت که به هم حواله می‌کردند خرمن خوبی‌های زندگی‌شان را به باد نیستی می‌دادند گویی نمی‌دانستند که با زبان حرف‌های خوب نیز می‌توان زد.گلاویز شده بودند و حتی در حضور امام نیز شرم نمی‌کردند و همچنان به هم فحش می‌دادند. به دستور امام برای نصیحت آنها جلو رفتم؛ چه خبر شده، از هیکل‌تان خجالت نمی‌کشید، چرا فحش و بدو بیراه می‌گویید.
- تقصیر او بود، ال او شروع کرد.
- نه دورغ می‌گوید، من آغاز کننده نبودم، هرچه می‌گویم به کله‌ی پوکش
فرو نمی‌رود...احمق!
- احمق خودتی و دوباره فحش و ناسزا شروع شد. گفتم: برادران، یقه‌ی همدیگر را رها کنید و دست بردارید؛ شیطان توی جلدتان رفته، او را لعنت کنید و روی یکدیگر را ببوسید، مثل سگ و گربه به جان هم افتاده اید که چه، وقتی این همه راه خوب هست، چرا از بیراهه می‌روید.
امام کاظم علیه‌السلام که تا این لحظه ساکت ایستاده بود، با دیدن و شنیدن سخنان زشت آن دو نفر که همچون تیغی تیز پرده حیای یکدیگر را می‌دریدند و آبروی خودشان را لگدمال می‌کردند کلام نرمش را همچون لطافت باران بر سر آنان فرود آورد: کسی که آغاز به دشنام کرده است ستمکارتر است و بار گناه خود و رفیقش را بر دوش می‌کشد، البته تا زمانی که ستمدیده و مظلوم از حد خود تجاوز نکند. با این سخن امام، هر دو نفرشان آب شدند و زیر بار خجالت و شرم، شکستند، آن گاه روی یکدیگر را بوسیدند و رفتند. [1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) اصول کافی، ج 2 ص 360.
منبع: حیات پاکان داستان‌هایی از زندگی امام موسی کاظم؛ مهدی محدثی؛ بوستان کتاب چاپ دوم 1385.

نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 111
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست