نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 77
او هم به آرزویش رسید
محمد بن سهل قمی گفت: در سفری که به مدینه داشتم خدمت حضرت امام
جواد علیهالسلام رسیدم و آرزو داشتم تا لباسی را از آن حضرت به عنوان تبرک
مطالبه کنم، ولی فرصت مناسب پیش نیامد، لذا با آن حضرت خداحافظی کردم و از
منزلش خارج شدم. در آن حال تصمیم گرفتم نامهای برای امام علیهالسلام
بنویسم و در آن لباسی از آن حضرت تقاضا کنم. نامه را نوشتم و آنگاه به مسجد
رفتم. پس از دو رکعت نماز و استخاره به قلبم آمد که نامه را نفرستم و
موجبات ناراحتی امام را فراهم نیاورم، از این رو نامه را پاره کردم و از
مدینه به قصد بازگشت به وطن بیرون آمدم. هنوز مقداری راه نپیموده بودم که
قاصدی را دیدم که از افراد میپرسید: «محمد بن سهل قمی کیست؟» تا این
که نزد من آمد و چون مرا شناخت گفت: «مولای تو محمد بن علی هدیهای برای تو
فرستاده است.» و آنگاه بقچهای را به من داد و رفت. چون نگاه کردم دیدم دو لباس مرغوب و نرم در میان آن است! محمد بن سهل آن لباسها را تا آخر عمر با خود داشت و چون دار دنیا را وفات گفت، پسرش احمد، او را با همان دو لباس کفن کرد. [1] .
[~hr~]پی نوشت: (1) مختار الحوائج، ص 273. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام محمد جواد؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ اول 1381.
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 77