responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 580

گفتگوی حضرت با بایزید بسطامی

شیخ حر عاملی گفته است:
ابو نعیم اصفهانی در کتاب «حلیه الاولیاء» - که من این روایت را به خط بعضی از شیعیان به نقل از او (ابو نعیم)افته ام) - می گوید:
بازید بسطامی به رسم حکایت، اظهار داشت: از بسطام [1] به قصد حج خانه خدا، بیرون آمدم؛ گذرم به سرزمین شام، افتاد و به شهر دمشق، رسیدم؛ وقتی در آن منطقه که بسان دره، از همه طرف در محاصره کوه هاست، به راه خود می رفتم، داخلک روستا شدم و تلی از خاک، در برابر خود دیدم که کودکی تقریبا چهار ساله، بر روی آن سر گرم خاکبازی بود.
با خود گفتم: اگر به این کودک سلام کنم، چه بسا معرفت لازم، نسبت به سلام را نداشته باشد و اگر سلام را ترک نمایم، در انجام وظیفه واجب خود، کوتاهی کرده ام و بالاخره تصمیم گرفتم سلام کنم و به او سلام دادم؛ پس کودک سرش را بطرف من بلند کرد و گفت: سوگند به آن کسی که آسمان را برافراشت و زمین را بگسترانید، هرگاه خدای متعال فرمان به دادن جواب سلام نداده بود، جواب سلامت را نمی دادم؛ کار مرا و مرا به خاطر کمی سن و سالم، کوچک شمردی! سلام و رحمت و برکات و تحیات و رضوان خدا بر تو باد! سپس افزود: راست گفت خدای متعال که (اذا حییتم بتحیه فحیوا بأحسن منها) [2] «هر گاه به شما تحیت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» و سکوت کرد؛ ولی من دنباله آیه را خواندم که: (أو ردوها) «یا (لااقل) به همان گونه پاسخ گوئید.»، او گفت: این ذیل این آیه، کار تقصیر کاری مثل شماست. پس دانستم که او کسی است که قطب و محور عالم و مورد تأیید و حمایت الهی است؛ در همین حال رو کرد به من و گفت: ای ابازید! چه کاری تو را از زادگاهت بسطام، به شام کشانیده است؟ عرض کردم: سرور من! آهنگ خانه خدا دارم - تا اینکه راوی گفت: - بایزید گفت: سپس آن کودک برخاست و به من فرمود: آیا وضو داری؟
عرض کردم: نه؛
فرمود: با من بیا؛ حدود ده قدم، پشت سرش رفتم که رودخانه ای، بزرگتر از فرات را در برابر خود دیدم؛ حضرت نشست، من هم نشستم و به نیکوترین وجهی، وضو ساخت؛ من نیز وضو گرفتم؛ ناگهان کاروانی را در حال عبور مشاهده کردم؛ خود را بهکی از کاروانیان رساندم و پرسیدم: این رودخانه، کدام است؟ و او جواب داد: رود جیحون پس من ساکت ماندم.
سپس آن کودک، به من فرمود: برخیز و من، با او بلند شدم و همراهش به راه افتادم و حدود بیست قدم با وی رفتم که ناگهان به رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون رسیدیم و او به من فرمود: بنشین؛ من هم نشستم؛ مردمی، سواره بر من گذشتند و از آنها پرسیدم: اینجا کجاست؟ آنها گفتند: این رودخانه «نیل» در سرزمین مصر است و میان تو و شهر مصر،ک فرسنگا کمتر فاصله است؛ و کاروان رفت.
بیشتر از ساعتی نگذشت که همراه و همسفرم باز آمد و به من فرمود: برخیز که رخصتافتیم؛ برخاستم و حدود بیست گام با او، راه سپردم که به هنگام غروب خورشید به نخلستان بزرگی رسیده، به استراحت پرداختیم؛ طولی نکشید که برخاست و فرمود: راه بیفت و اندکی پشت سرش رفتم که خودمان را در کعبهافتم و... از کلید دار کعبه پرسیدم (این آقا کیست)؟ در جوابم گفت: این آقا و مولایم، امام جواد علیه السلام است.
گفتم: خدای متعال بهتر (از هر کسی) می داند، رسالتهای خود را در کجا قرار دهد.[3] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) بسطام: شهری قدیمی از توابع شاهرود، بر سر راه شاهرود - آزاد شهر است و آرامگاه بازید نیز در آن قرار دارد.
(2) نساء: 4 86.
(3) اثبات الهداه 6: 204 ح 79.
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبی؛ شرکت جاپ و نشر بین الملل چاپ اول زمستان 1387.

نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 580
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست