responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 548

قصد داشتم از خاک زیر پای حضرت بردارم‌

حضرت امام محمد تقی علیه‌السلام فرمود: از کسانی که جلوی مردم دوست خدا و در پنهان دشمن خدا هستند، نباش.
از حسین بن محمد اشعری از پیرمردی از شیعیان به نام عبدالله بن رزین نقل می‌کند که گفت: در مدینه مجاور بودم. حضرت جواد علیه‌السلام هر روز ظهر به مسجد می‌آمد و در صحن مسجد پیاده می‌شد (ظاهرا منظور فضای جلوی مسجد است) و بر سر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌رفت و بر او سلام می‌کرد و به خانه‌ی فاطمه علیهاالسلام بر می‌گشت. کفش خود را درمی‌آورد و به نماز می‌ایستاد. روزی شیطان در دل من وسوسه کرد که وقتی حضرت پیاده می‌شود، برو و خاک قدمش را بردار.
به انتظار حضرت به همین منظور نشستم. هنگام ظهر حضرت سوار بر الاغی آمد ولی در جای هر روز پیاده نشد و روی سنگی که بر در مسجد بود رفت و پیاده شد. بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد، سلام داد و سپس به جای نماز خود رفت. چند روزی چنین کرد. با خود گفتم: وقتی که کفشش را در می‌آورد، می‌روم ریگهای زیر قدمش را بر می‌دارم. فردا ظهر که آمد، روی سنگ پیاده شد، بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده و سلام کرد. بعد به جای نماز خود آمد و با کفش به نماز ایستاد.
چند روزی هم چنین کرد. گفتم: اینجا که نشد. به در حمامی که می‌رود، می‌روم و آنجا از خاک قدمش بر می‌دارم. سراغ حمام حضرت را گرفتم. گفتند: به حمامی در بقیع که از یکی از اولاد طلحه است، می‌رود. روز حمام رفتن حضرت را پرسیدم و همان روز بر در حمام به انتظار او نشستم و با حمامی مشغول صحبت شدم. گفت: اگر می‌خواهی به حمام بروی، بلند شو و برو که بعد از این دیگر نمی‌شود. گفتم: چرا؟ گفت: برای این که ابن‌الرضا (حضرت جواد علیه‌السلام) می‌خواهد به حمام بیاید. گفتم: ابن الرضا کیست؟ گفت: مردی است از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم که صالح و پرهیزکار است. گفتم: نمی‌شود کسی با او وارد حمام شود؟ گفت: وقتی که بیاید حمام برای ایشان خلوت می‌شود. در این اثنا حضرت با غلامان وارد شد و جلوی حضرت غلام کودکی بود که حصیری آورد و در رختکن پهن کرد. حضرت رسید و با الاغ وارد حجره شد و به رختکن رفت و روی حصیر پیاده شد.
به حمامی گفتم: این همان کسی است که به صلاح و پرهیزکاری توصیف می‌کردی؟ گفت: ای مرد! به خدا تا امروز چنین کاری نکرده بود. با خود گفتم: این از عمل من است و من حضرت را به این کار واداشتم. (که سواره تا سر حصیر بیاید) سپس گفتم: منتظر او می‌شوم تا بیرون بیاید، شاید به مقصودم برسم. هنگامی که بیرون آمد و لباس پوشید، امر کرد، الاغ را وارد رختکن کردند و از روی حصیر سوار شد و بیرون رفت. با خود گفتم: به خدا! من او را آزرده‌ام. دیگر چنین اراده‌ای نمی‌کنم.
ظهر آن روز، حضرت (به عادت سابق) با الاغ آمد و در همان صحن پیاده شد، وارد شد و بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سلام کرد و به خانه‌ی فاطمه علیهاالسلام رفت و در جایی که نماز می‌خواند، کفش خود را درآورد و به نماز ایستاد. (شاید این اصرار حضرت بر مخالفت نیت او از جهت تقیه و ترس از فتنه بوده است).

[~hr~]منبع: معجزات امام جواد؛ الله اکبرپور؛ نشر الف چاپ دوم 1384.

نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 548
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست