responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 390

زنده شدن مردگان به دعای امام جواد

حضینی گفته است:
محمد بن اسماعیل حسنی با واسطه از امام جواد علیه السلام روایت کرده است که: در روزگار امام جواد، مردی بنام شاذویه زندگی می کرد، همسری داشت که حامله و از قبیله ی امیه بود و از آن قبیله، هیچ کس جز همین زن و شوهر، به امام جواد علیه السلام مراجعه نمی کرد، مراجعه ی این دو نیز بخاطر دیدن حجت و دلیل روشن از ناحیه حضرت بود، یک روز شاذویه خدمت امام جواد علیه السلام رسید، در حالی که عده ای از یاران حضرت از جمله محمد بن سنان در حضورش نشسته بودند، شاذویه به سوی امام جواد علیه السلام رفت و سلام داد، امام جواد علیه السلام به او فرمود: ای شاذویه! مطلبی داری و جلوتر، حجت و کرامت ما را یافته ای و (لذا این مطلبت را) به غیر من اظهار نمی کنی! چون شاذویه این سخن را شنید، مطمئن شد که حضرت از خاندان نبوت و گنجینه ی رسالت الهی است.
حضرت فرمود: ای شاذویه! آیا دوست داری بشنوی که چرا به نزدم آمده ای و چه خواسته ای داری؟
عرض کرد: آری ای سرور ما! خدمت شما نرسیده ام مگر به این جهت که نیتم را آشکار سازید و پرسشم از شما را معلوم کنید و خواسته ام را بیان فرمائید که چیست؟
حضرت فرمود: آری، همانا همسرت، حامله است و به زودی پسری می زاید و او در این زایمان از دنیا نمی رود - امام جواد علیه السلام این سخنان را به منظور القای امامت به وی به زبان می آورد - همسرت از قبیله ی امیه است و برخورد و رفتار نیکویی با تو دارد.
شاذویه عرض کرد: آری ای ابا جعفر! امام جواد علیه السلام ادامه دادند: و همسرت به واسطه ی کرامتی که از ما خواهد دید، کار خود را قطعا به ما خواهد سپرد و او از خاندان کافر می باشد که مسلمان خواهد گشت.
شاذویه دوستی داشت که سخنان امام جواد علیه السلام را نپذیرفت و به شاذویه گفت: سخنان تو و سخنان ابوجعفر، نکوهیده بود و آیا او، جز به منظور القای امامت، سخن گفت! شاذویه در جوابش اظهار داشت: ما هم متوجه منظور تو شدیم، ولی تو از بزرگواری و بذل و بخشش امام جواد علیه السلام بی خبری.
وقتی شاذویه این مژده و بشارت را به این سرعت دریافت نمود، محمد بن سنان گفت: باید برتری و شایستگی مثل و مانند أبی جعفر علیه السلام و علم آنها، در بین مردم شناخته شود.
شاذویه گفت: داخل خانه ی خود شدم و همسرم را در حال مرگ دیدم، اما جزع و فزع نکردم، زیرا امام جواد علیه السلام فرموده بود که او، در این زایمان از دنیا نمی رود، همسرم به زودی به حال عادی بازگشت و پسر بچه ی مرده ای به دنیا آورد.
خدمت امام جواد علیه السلام مراجعت کردم، وقتی به حضرت نزدیک شدم، فرمود: ای شاذویه! آیا آنچه راجع به زن و فرزندت گفته بودم، درست بود؟
عرض کردم: آری ای آقای من! پس چرا دعا نمی کنی که خدای متعال، فرزند ماندگاری روزیم فرماید؟
حضرت فرمود: از من درخواست نکرده ای، عرض کردم! الان از شما می خواهم.
حضرت فرمود: وای بر تو! حکم خدا در مورد او، اجرا شده است.
عرض کردم: فضل و کرم شما کجاست؟
محمد بن سنان گفت: عرض کردم: ای سرور من! از خدا بخواهید، او را زنده نماید.
حضرت فرمود: بار خدایا! تو از نهان بندگان خود آگاهی، همانا شاذویه دوست دارد، فضل و کرم تو را نسبت به خویش مشاهده کند، بنابراین پسرش را برایش زنده گردان.
شاذویه گفت: پس امام جواد علیه السلام، روی مبارک خود را به من کرد و فرمود: برو به نزد فرزندت که خدای متعال برای تو، زنده اش فرمود.
او گفت: به سرعت رهسپار خانه ی خود شدم و مژده ی زنده شدن فرزندم را دریافت کردم و بی درنگ همسرم را مطلع ساختم، او که از طایفه ی امیه بود، به من گفت: به خدا سوگند! همین حالا از تمام امیه بیزاری می جویم و من به او گفتم: و از «تیم» و «عدی»، او نیز اظهار داشت: از فلانی و فلانی، بیزاری جستم و به دوستی بنی هاشم و این امام، یعنی امام جواد علیه السلام در آمدم و او و همه ی کسانی که در خانه ی من بودند، شیعه شدند، در حالی که پیش از این، جز خودم دوستدار اهل بیت در خانه ی من نبود.[1] .
ابن حمزه آورده است:
احمد بن محمد حضرمی [2] در روایتی گفت: امام جواد علیه السلام، حج گزارد، چون در منزل «زباله» فرود آمد، ناگهان با زن ناتوانی مواجه شد که بر گاو خود می گریست که در کنار راه افتاده بود. حضرت دلیل گریه ی آن زن را پرسید و زن به احترام حضرت از جا بلند شد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! همانا من، زنی ضعیف و ناتوانم و کاری از دستم بر نمی آید و این گاو تمام دارایی من بود.
امام جواد علیه السلام به او فرمود: اگر خدای متعال آن را به تو باز گرداند، چه می کنی؟
عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! شکر و سپاس خود را برای خدا تجدید می نمایم.
پس امام جواد علیه السلام دو رکعت نماز بجای آورد و دعاهایی خواند، سپس پای مبارک خود را به گاو زد و گاو برخاست، زن فریادی کشید و گفت: عیسی بن مریم! امام جواد علیه السلام فرمود: این حرف را نزن، بلکه بگو: بندگان مورد احترام و جانشینان پیامبران. [3] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) الهدایة الکبری: 306.
(2)
احمد بن محمد حضرمی از اصحاب امام باقر است چنانکه کتاب معجم رجال الحدیث 2، 331 متعرض شد، لکن ابن حمزه، این حدیث را از معجزات امام جواد شمرده است.
[3] الثاقب فی المناقب: 503، ح 431.
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبی؛ شرکت جاپ و نشر بین الملل چاپ اول زمستان 1387.

نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 390
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست