responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 386

زوجات امام جواد

همچنان که در فصول پیشین اشاره گردید مأمون دختر خود ام‌الفضل را به امام جواد علیه‌السلام تزویج نمود ولی ام‌الفضل از آن حضرت صاحب فرزند نگردید و اولاد امام محمد تقی علیه‌السلام از ام‌ولدی به نام سمانه مغربیه که زنی عفیفه و برگزیده بود بوجود آمدند بنابراین زوجه‌ی دائمی آن جناب همان ام‌الفضل بود که به تحریک عمویش معتصم شوهر خود را مسموم نمود. ولی پاره‌ای از مورخین و محدثین در کتب خود با اندک اختلافی با استناد روایتی که از حکیمه خاتون دختر حضرت رضا علیه‌السلام (و به نوشته‌ی بعضی دختر امام جواد علیه‌السلام نقل کرده‌اند برای آن جناب زن دیگری نیز از نواده‌های عمار یاسر قائل شده‌اند و ما ذیلا به خلاصه‌ی داستان آن که علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار از خرایج راوندی نقل کرده است اشاره می‌نمائیم.
حکیمه خاتون گوید: پس از وفات برادرم امام محمد تقی علیه‌السلام به سببی نزد ام‌الفضل زوجه‌ی آن حضرت رفتم دیدم او بسیار گریه و زاری می‌کند ترسید و غم و اندوه او را تباه گرداند و ضمن اینکه ما درباره‌ی کرم و حسن خلق و بزرگواری امام جواد علیه‌السلام گفتگو می‌کردیم ام‌الفضل گفت: ای حکیمه تو را از امر عجیبی خبر دهم که کسی نظیر آن را نشنیده است!
گفتم موضوع چیست؟ ام‌الفضل گفت من همیشه مراقب کار ابی‌جعفر علیه‌السلام بودم و از اینکه آن حضرت زن دیگری اختیار کند حسادت می‌کردم و گاهگاهی در این مورد از وی سخن‌های سخت می‌شنیدم و به پدرم (مأمون) می‌گفتم و پدرم می‌گفت تحمل کن که او فرزند پیغمبر است.
یک شب که نشسته بودم ناگاه زنی زیبا از در خانه درآمد و به من سلام کرد، گفتم تو کیستی؟ گفت زوجه‌ی ابی‌جعفر علیه‌السلام هستم و از اولاد عمار یاسر می‌باشم!
چون این سخن از وی شنیدم مرا غیرت گرفت و نتوانستم خودداری کنم و همان شب نزد پدرم رفتم و او در آن موقع که پاسی از شب می‌گذشت مست و لایعقل بود.
من ماجرا به او گفتم و اضافه کردم که ابوجعفر به من و تو و عباس و فرزندان او دشنام می‌دهد!
مأمون سخت خشمگین شد و نتوانست خودش را نگه دارد فورا برخاست و شمشیر خود را بدست گرفت و سوگند خورد که الان می‌روم و او را می‌کشم!
من چون چنین دیدم از گفته‌ی خود پشیمان شدم گفتم: انا لله و انا الیه راجعون و در دل خود گفتم این چه کاری بود که با خود و شوهرم کردم پس دنبالش دویدم که ببینم چه می‌کند چون داخل خانه شد ابوجعفر علیه‌السلام در حال خواب بود، پدرم با شمشیر او را قطعه قطعه کرد و آخر کار هم سرش را برید و من و یاسر خادم نگاه می‌کردیم! آنگاه در حالی که مانند شتر دهانش کف کرده بود برگشت و من چون چنین دیدم لطمه به صورت خود زدم و به منزل پدرم برگشتم و شب آنجا ماندم و تا صبح خوابم نبرد! چون صبح شد پیش پدرم رفتم و او را مستی بهوش آمده و نماز می‌خواند! گفتم آیا می‌دانی دیشب چه کرده‌ای؟ گفت نه به خدا مگر چه کرده‌ام؟
گفتم دیشب نزد ابن‌الرضا رفتی و در حالی که او خوابیده بود با شمشیر بدنش را قطعه قطعه کردی و سرش را بریدی! گفت وای بر تو چه می‌گوئی؟ گفتم آنچه کردی می‌گویم! مأمون یاسر را صدا زد و گفت وای بر تو این ملعونه چه می‌گوید؟
یاسر گفت هر چه می‌گوید درست می‌گوید! مأمون گفت: انا لله و انا الیه راجعون، هلاک شدیم و رسوا گشتیم، وای بر تو یاسر زود برو از او خبری بیار! یاسر شتابان رفت و برگشت و به مأمون گفت البشارة!
مأمون گفت چه خبر آوردی؟ یاسر گفت وقتی بر او وارد شدم دیدم آن حضرت پیراهنی پوشیده و نشسته مسواک می‌کند و من بر کار او متحیر شدم و خواستم که به بدنش نگاه کنم و ببینم آیا جای شمشیرها در بدنش مانده یا نه لذا به خدمتش عرض کردم که دوست دارم این پیراهن را از نظر تبرک به من عطاء فرمائید!
حضرت نگاهی به من کرد و تبسم نمود، گویا دانست که منظور من از این درخواست چه بوده است! فرمود من به تو لباس فاخری می‌پوشانم، عرض کردم من غیر از این پیراهن چیزی نمی‌خواهم، آنگاه پیراهنش را در آورد و تمام بدنش نمایان شد به خدا من اثری از زخم و جای شمشیر ندیدم!!
مأمون به سجده افتاد و هزار دینار به یاسر بخشید و گفت خدا را سپاس که ما را به خون او گرفتار نکرد، آنگاه به یاسر گفت آمدن این ملعونه و گریه کردنش را در نزد من به خاطر دارم اما رفتن خود به سوی ابی‌جعفر و برگشتنم یادم نمی‌آید.
یاسر گفت به خدا با شمشیر پیوسته او را می‌زدی و من و ام‌الفضل به تو و آن حضرت نگاه می‌کردیم تا اینکه او را قطعه قطعه کردی و سپس با شمشیرت سرش را بریدی و مانند شتر کف کرده بودی!
مأمون گفت خدا را شکر و سپس به من گفت به خدا سوگند اگر بعد از این برای شکایت از شوهرت نزد من بیائی تو را می‌کشم، سپس به یاسر گفت: ده هزار دینار با فلان مرکب سواری به خدمت ابی‌جعفر ببر که آن را سوار شود و نزد من بیاید و هاشمیین و اشراف و فرماندهان نظامی را خبر کن که ابتداء نزد آن حضرت بروند و سلام کنند و سپس همگی در خدمت او به نزد من بیایند.
یاسر دستور مأمون را اجراء نمود، و امام جواد علیه‌السلام به یاسر فرمود ای یاسر آیا این است آن عهدی که میان من و او بود؟
یاسر گوید: عرض کردم ای پسر پیغمبر حالا وقت عتاب نیست و به حق محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه‌السلام سوگند او در آن وقت در اثر مستی چیزی نمی‌فهمید.
اشراف که در خدمت امام جواد علیه‌السلام حاضر شدند همه را اجازه‌ی ورود داد جز دو نفر عبدالله و حمزه پسران حسن را که آنها در نزد مأمون سخن ناصواب گفته و پی در پی از حضرتش سعایت می‌کردند. آنگاه امام جواد علیه‌السلام برخاست و سوار شد و با آن جماعت نزد مأمون رفتند.
مأمون پیشانی امام را بوسید و او را در صدر مجلس نشانید و دستور داد مردم نیز در گوشه‌ای بنشینند و همی از آن حضرت معذرت می‌خواست!
ابوجعفر علیه‌السلام فرمود تو را نصیحتی می‌کنم آن را از من بشنو، مأمون عرض کرد بفرمائید.
امام فرمود نوشیدن مسکرات را ترک کن، عرض کرد پسر عمویت فدای تو شود البته که نصیحت شما را قبول کردم [1] .
و در عیون المعجزات و مهج الدعوات دنباله‌ی روایت بالا آمده است که امام ضمن نصیحت به مأمون فرمود که تو شب بیرون نروی زیرا من از این مردم درباره‌ی تو ایمن نیستم و دعائی در نزد من است که تو می‌توانی خود را به وسیله‌ی آن از شرور و بلاها حفظ کنی هم چنان که خداوند به وسیله‌ی آن مرا دیشب از شر تو نجات بخشید و چنانچه سپاه روم و ترک و تمام مردم علیه تو جمع شوند ضرر و زیانی متوجه تو نمی‌شود اگر مایل باشی من آن را برای تو بفرستم که تو به وسیله‌ی آن از همه‌ی آفات و بلیات محفوظ بمانی.
مأمون عرض کرد بلی آن را با خط خودتان بنویسید و برای من ارسال دارید، آنگاه حضرت ابوجعفر علیه‌السلام از نزد مأمون خارج شد و به منزل خود مراجعت فرمود و چون صبح شد یاسر را خواست و این دعا را (که به حرز امام جواد مشهور است) به او داد و فرمود نزد مأمون ببر:
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، یا نور یا برهان، یا مبین، یا منیر، یا رب اکفنی الشرور و آفات الدهور و اسالک النجاة یوم ینفخ فی الصور.
(سید بن طاوس در مهج الدعوات علاوه بر حرز مزبور حرز دیگری که طولانی است نقل کرده است) [2] .
آنگاه امام جواد علیه‌السلام دستوراتی در مورد طرز استفاده از آن به یاسر فرمود که به مأمون ابلاغ کند که لوله‌ای از نقره‌ی پاک برای آن بسازند و دعاء را داخل آن گذارند و مأمون آن را به بازوی خود بندد و گویند مأمون با همراه داشتن آن حرز همیشه در جنگ با رومیان فاتح می‌شد و سید بحرالعلوم درباره‌ی آن چنین گفته است:
و جاز فی الفضة ما کان وعاء
لمثل تعویذ و حرز و دعاء
فقد اتی فیه صحیح من خبر
عاضده حرز الجواد المشتهر [3] .
شیخ اربلی پس از نقل خبر مزبور در کشف الغمه گوید به عقیده‌ی من در این خبر باید تأمل نمود و گمان می‌کنم که آن را جعل کرده‌اند زیرا امام جواد علیه‌السلام در مدینه زوجه‌ی دیگر می‌گرفت و مأمون در مدینه نبود که ام‌الفضل از امام به پدرش شکایت کند و اگر بگوئی که مأمون برای انجام مراسم حج آمده بود می‌گوئیم در این صورت مأمون شراب نمی‌خورد تا مست شود، از طرفی ابوجعفر علیه‌السلام در بغداد وفات کرده و ام‌الفضل هم در آنجا بود (که حضرت را مسموم کرده بود) و حکیمه خاتون هم که در مدینه به سر می‌برد چگونه پس از وفات امام جواد ام‌الفضل را دیده است؟
و همچنین زنی که از اولاد عمار یاسر بوده در مدینه به عقد امام جواد علیه‌السلام درآمده است و ام‌الفضل هم اگر او را در مدینه دیده پس چگونه پیش پدرش (که در بغداد بود) رفته و شکایت کرده است و در تمام اینها باید تأمل نمود!
علامه مجلسی در بحارالانوار پس از نقل اشکالات صاحب کشف الغمه می‌نویسد ممکن نیست خبر مشهوری را که در بسیاری از کتابها نوشته شده به محض استبعاد آن رد نمود.
و به عقیده نگارنده نظر صاحب کشف الغمه مقرون به صواب است زیرا علاوه بر اشکالات مزبور از کیاست و کاردانی مأمون نیز به دور است که در شرب مسکرات آن قدر افراط کند که بدان حال بی‌خبری بیفتد و همچنین بعید است که امام جواد علیه‌السلام شب را که معمولا موقع عبادت و راز و نیاز اولیاء خدا است چنان بخوابد که متوجه آمدن مأمون نشود و کوچکترین عکس العملی در برابر ضربات شمشیر او از خود نشان ندهد! و باز به فرض صحت وقوع این داستان هیچ گاه ام‌الفضل آن را به خواهر امام نقل نمی‌کرد تا در دل خانواده‌ی شوهرش نسبت به خود ایجاد کینه و نفرت نماید اگر چه ظاهرا مقصودش از بیان این حادثه نقل یک امر عجیب و معجزه‌ای از معجزات آن حضرت بوده باشد مع الوصف با همه‌ی این حرفها باید گفت: الله اعلم بحقائق الامور.

[~hr~]پی نوشت ها:
(1)
بحارالانوار جلد 50 صفحه‌ی 71-69 و کشف الغمه صفحه‌ی 289 و مناقب ابن‌شهرآشوب جلد 2 صفحه‌ی 437 و عیون المعجزات ص 127-124 جلاء العیون صفحه‌ی 564-563.
[2] مهج الدعوات صفحه‌ی 42-36.
[3] ترجمه: یعنی استفاده از نقره به صورت وعاء (محفظه) برای قرار دادن تعویذ و دعا و امثال آنها (نه برای ساختن ظروفی مانند قندان و پایه‌ی استکان و غیرهما) جائز است و در این مورد خبر صحیحی وارد شده و موضوع حرز امام جواد علیه‌السلام نیز (که فرموده از نقره لوله‌ای برای آن بسازند) مؤید آن است.
منبع: حضرت جواد الائمه؛ مؤلف: فضل الله کمپانی؛ ناشر: مفید ؛1362ش.

نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 386
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست