responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 211

چشمانم روشن شد

محمد بن میمون می‌گوید:
در مکه در آن هنگام که هنوز امام رضا علیه‌السلام به خراسان نرفته بود، به محضر آن حضرت رسیدم، عرض کردم: «می‌خواهم به مدینه بروم نامه‌ای برای فرزندت امام جواد علیه‌السلام در مورد من بنویس و مرا سفارش نما (تا از لطف و عنایت او برخوردار گردم).»
امام رضا علیه‌السلام تبسمی فرمود و نامه‌ای نوشت و به من داد، من آن نامه را به مدینه آوردم، و در آن وقت از هر دو چشم نابینا شده بودم، به خانه‌ی حضرت جواد علیه‌السلام رفتم، خدمتکار خانه به نام موفق، حضرت جواد علیه‌السلام را که (در آن هنگام کودک شیرخوار بود) در گهواره نهاد، من نامه را به موفق دادم، حضرت جواد علیه‌السلام به موفق فرمود: «نامه را بگشا.»
او نامه را گشود و در برابر چشم حضرت جواد علیه‌السلام قرار داد، حضرت جواد علیه‌السلام به آن نامه نگریست و به من فرمود:
«یا محمد ما حال بصرک؟»
«ای محمد! چشمت چطور است؟»
عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، به چشم درد مبتلا شده‌ام و هر دو چشمم چنان که می‌بینی نابینا شده است.»
حضرت جواد علیه‌السلام فرمود: «نزدیک من بیا.»
نزدیک رفتم، دستش را دراز کرد و بر چشمم کشید، هماندم چشمانم سلامتی خود را باز یافتند و بینا شدند. پس دست و پای حضرت جواد علیه‌السلام را بوسیدم، و در حالی که بینا بودم از محضرش بیرون آمدم. [1] .

[~hr~]پی نوشت:
(1) بحارالانوار، ج 50، ص 46.
منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام محمد جواد؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ اول 1381.

نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 211
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست