responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 185

تأثیر نکردن شمشیر بر امام جواد

حضینی گفته است:
از محمد بن موسی نوفلی روایت شده که گفت: شبانگاه روز جمعه، بر آقایم امام جواد علیه السلام، داخل شدم؛ در حالی که ابو هاشم داود بن قاسم جعفری، خدمت حضرت بود و دیدگانش افسرده و فروهشته بود و سرورم امام جواد علیه السلام نیز خاموش و سر به پایین بود؛ به حضرت عرض کردم: ای عمو زاده! چرا گریه می کنید؟
حضرت فرمود: از جرأت و جسارت مأمون طغیان گر بر خداوند و از خونهای بنا حق ریخته ی خودمان؛ همین دیروز امام رضا علیه السلام را کشت و الان آهنگ قتل مرا کرده است.
من نیز گریسته و عرض کردم: سرورم! با اینکه در حق شما، با سخن و عمل اظهار ارادت می کند؟!
حضرت فرمود: خدا تو را رحمت کند ای عمو زاده! در حق پدرم، بیشتر از اینها اظهار می کرد.
عرض کردم: ای سرورم! به خدا سوگند! همانا تو، بر دانسته های جذب رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم آگاهی و او نیز از دانسته های عیسی مسیح و پیامبران دیگر آگاهی داشت؛ ما را تدبیری نیست؛ بلکه تدبیر و فرمان از آن شماست؛ هرگاه بخواهی از شر مأمون در امان باشی، خدای متعال تو را کافی است.
حضرت فرمود: ای عمو زاده! رحمت خدا بر تو باد، چه کسی جز مأمون در بخش هشتم امشب، با خدمتکارانش بر من هجوم خواهد آورد؛ در حالی که تا آن وقت را به خوشگذرانی سپری کرده است؛ تظاهر به اشتیاق دیدار دخترش ام الفضل می نماید و سوار بر مرکب آهنگ خانه من می کند و به سوی دخترش ام الفضل می رود که به وی وعده و خبر داده است در فلان اتاق، بعد از اتاق خواب من به سر ببرد؛ وقتی داخل خانه ی ما شد، به طرف اتاق دخترش می رود و با خدمتکاران خود قرار گذاشته که آنها به خوابگاه من در آیند؛ در حالی که می گویند؛ همانا آقای ما مأمون از ما است و شمشیرهای خود را از غلاف می کشند و سوگند یاد می کنند که: باید او را بکشیم؛ از دست ما، به کجا می گریزد؟ و به من می نگرند و جمله: «از دست ما به کجا می گریزد» را شعار خود ساخته، تکرار می کنند؛ پس شمشیرهای خود را بر بسترم فرود می آورند و در حق من، همان کاری را می کنند که غلامان مأمون با پدرم کردند؛ اما ضرر و زیانی به من نمی رسد و دستشان از من، کوتاه است و گمان می کنند، کار درستی انجام می دهند، در صورتی که باطل و نادرست است؛ از پیش من، با لباسهای خون آلوده خارج می شوند و از شمشیر هایشان خون دروغ جاری است و نزد مأمون که پیش دخترش و در خانه ی من است می روند؛ مأمون از آنها می پرسد: چه خبر دارید؟ و آنها، شمشیرهای خون چکانشان و دست و لباس خون آلودشان را نشان می دهند!
ام الفضل می پرسد: کجا او را کشتید؟ آنها پاسخ می دهند: در خوابگاهش؛ ام الفضل می پرسد: نشانه ی خوابگاهش چیست؟ و آنها، برایش توصیف می کنند؛ ام الفضل می گوید: آری، به خدا سوگند! درست است؛ پس سر پدرش را در بغل گرفته، می بوسد و می گوید: حمد و ستایش خدای را که از دست این ساحر دروغگو، آسوده ات ساخت؛ ولی مأمون به او می گوید:
دخترم! شتاب مکن؛ چه اینکه با پدرش امام رضا علیه السلام نیز چنین نمودم و دستور دادم درها را بگشایند و خود به عزاداری نشستم؛ در حالی که خدمتکاران، بدتر از این را با او کرده بودند؛ سپس به خودم آمدم و صبیح دیلمی که مطمئن ترین خدمتکارانم بود، به جستجوی دلیل و علت قتلش فرستادم؛ وقتی به نزد من بازگشت به من گفت: همانا امام رضا در محراب خود ذکر خدا می گوید پس درها بسته شد و اعلام شد او (زن مأمون یا یکی از زنان نزدیک به مأمون) بیهوش شده بود (و ما فکر کردیم مرده است و به خاطر آن تعزیه به پا کردیم) ولی اکنون به هوش آمده است؛ بنابراین صبر کن دخترم! مبادا آن حادثه تکرار شود.
ام الفضل گفت: پدر! آیا چنین چیزی ممکن است؟
مأمون گفت: آری؛ پس وقتی صبح شد، کسی را بفرست و اجازه ی ورود بگیر و اگر او را زنده دیدی پیش او برو و بگو: همانا خدمتکاران امیر مؤمنان بر او شوریدند و در صدد قتلش بر آمدند که از آنها گریخت و به من پناه آورد تا اینکه آرام شدند و به جایگاهش بازگشت.
و اگر امام جواد را کشته یافتی، با احدی سخن مگو تا به نزد تو آیم.
مأمون به خانه ی خود می رود و منتظر صبح و خبر دخترش می ماند؛ پس وقتی صبح نمایان می شود، ام الفضل خادمی را پیش من می فرستد؛ خادم می بیند که به نماز ایستاده ام؛ لذا باز می گردد و او را مطلع می سازد؛ پس ام الفضل نزد من می آید و سفارش پدرش را عملی می کند و به من می گوید: آنچه مانع گردید که دیشب نزد شما باشم، امیر مؤمنان بود؛ تا اینکه گفتم: خداوند است که اینجا و از این محل توفیق و رستگاری می بخشد؛ حضرت می گوید: من می روم و او خبر را به مأمون می فرستد این، خبر تمام و کمال مأمون می باشد. [1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) الهدایة الکبری: 304.
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام جواد؛ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم؛ ترجمه مسلم صاحبی؛ شرکت جاپ و نشر بین الملل چاپ اول زمستان 1387.

نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 185
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست