نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 925
وفا کردن به وعده پیامبر با اعجاز
ابنعباس روایت کرد: پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
ابابکر اعلان کرد هر کسی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم طلبکار است و
یا وعدهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او داد با دو شاهد به ما
مراجعه کند تا دینش را بپردازیم و به وعدهی پیامبر عمل کنیم. امام علی
علیهالسلام نیز این را اعلان کرد، ولی شاهد نخواست. روزی مردی نقاب بر
چهره به مسجد آمد و مدعی شد که پیامبر به پدر او وعدهی صد شتر با
بردههایی و بارهایی از طلا و نقره داده است. سلمان او را به محضر امام
علی علیهالسلام آورد، امام علیهالسلام به او خبر داد که پدرش با پیامبر
شرط کرد اگر قوم خود را مسلمان کند پیامبر از دنیا یکصد شتر با باری از طلا
و نقره که افسار آنها در دست بردههایی باشد به او بدهد پیامبر نیز
پذیرفت، ولی هم پیامبر از دنیا رفت و هم آن مرد و اکنون فرزند او برای
دریافت حق پدرش به مدینه آمد. آن مرد تصدیق نمود. امیرالمؤمنین
علیهالسلام نامهای نوشت و به فرزندش امام حسن علیهالسلام داد و فرمود با
این مرد به وادی عقیق برو و نامه را بیانداز و به اهل آن وادی سلام کن و
ساعتی منتظر بمان. هر چه که به سوی تو آمد آن را به این مرد بده و بیا.
امام حسن علیهالسلام وقتی مشرف بر وادی عقیق شد با صدای بلند فرمود: قال علیهالسلام: السلام
علیکم أیها السکان البررة الأتقیاء، أنا ابن وصی رسول الله صلی الله علیه و
آله و سلم. أنا الحسن بن علی سبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، و
ابن وصیه و رسوله الیکم،... فقال الحسن علیهالسلام: خذ بزمام نوقک و عبیدک
و مالک و امض بها، رحمک الله [1] . امام حسن علیهالسلام فرمود: (سلام
بر شما ای ساکنان نیک و پرهیزگار! من پسر وصی رسول خدایم من حسن بن علی
نوادهی رسول خدایم و فرزند وصی او و [فرزند] پیامآور او به سوی شمایم. پس
از آن امام حسن علیهالسلام فرمود: افسار شترت در دست گیر و نوکران و
اموالت را برگیر و راه بیفت، خدا تو را رحمت کند.) آنگاه از وادی صدایی
شنیده شد که میگفت: لبیک یا سبط رسول الله. آنگاه غلامانی ظاهر شدند که
افسار قطار شتری را در دست داشتند، تا به یکصد شتر رسید.