نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 737
گوش به دعای مادر
امام حسن مجتبی علیهالسلام، در آن شب، همهاش کلمات مادرش - که در
گوشهای از اطاق، رو به قبله کرده است - گوش میداد. رکوع و سجود و قیام و
قعود مادر را، در آن شب که شب جمعه بود، تحت نظر داشت. امام حسن
علیهالسلام، با این که هنوز کودک بود، مراقب بود ببیند مادرش که این همه
دربارهی مردان و زنان مسلمان دعای خیر میکند و یک یک آنها را نام میبرد و
از خدای بزرگ، برای هر یک از آنها سعادت و رحمت و خیر و برکت میخواهد،
برای شخص خودش، از خداوند متعال چه چیزی را مسألت میکند. امام حسن
علیهالسلام، آن شب را تا صبح نخوابید و مراقب کار مادرش، صدیقهی مرضیه،
حضرت فاطمهی زهرا علیهاالسلام بود. او، همهاش منتظر بود که ببیند مادرش
دربارهی خودش چگونه دعا میکند و از خداوند متعال برای خودش، چه خیر و
سعادتی را میخواهد. آن شب صبح شد و به عبادت و دعا دربارهی دیگران گذشت و امام حسن علیهالسلام، حتی یک کلمه نشنید که مادرش، برای خودش دعا کند. امام
حسن علیهالسلام، صبح به مادر بزرگوارش گفت: مادرجان! چرا من هر چه گوش
کردم، تو دربارهی دیگران دعای خیر کردی، ولی دربارهی خودت، یک کلمه هم
دعا نکردی؟! مادر مهربانش پاسخ داد: «یا بنی! الجار، ثم الدار». یعنی: «پسرک عزیزم! اول همسایه، بعد خانهی خود.»[1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) بحارالأنوار، ج 10، ص 25؛ طبق نقل داستان راستان، صص 87،88؛ داستان 24.
نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 737