responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 589

شکوه علمی و معنوی در دوران کودکی

«حذیفة بن یمان» (یکی از اصحاب گرانقدر رسول خدا صلی الله علیه و آله) می‌گوید:
من با جمعی از مهاجران و انصار، در یکی از کوههای مکه (در ماجرای فتح مکه یا حجة الوداع) همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودیم.
ناگاه، امام حسن علیه‌السلام را دیدیم که باشکوه و وقار مخصوصی به سوی ما می‌آید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام حسن علیه‌السلام نگاه کرد و در شأن آن حضرت فرمود: جبرئیل راهنمای حسن علیه‌السلام و میکائیل استوار کننده‌ی او است. او فرزند من و پاک سرشت از خودم و یکی از دنده‌های پیکر من می‌باشد. این کودک، نبیره‌ی من و نور چشم من است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برخاست، ما نیز برخاستیم و به استقبال حسن علیه‌السلام شتافتیم، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، خطاب به حسن علیه‌السلام می‌فرمود:
«أنت تفاحتی و أنت حبیبی و مهجة قلبی».
یعنی: «تو سیب خوشبوی من هستی، تو محبوب من و برگزیده‌ی خالص قلب من می‌باشی».
در این هنگام، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست حسن علیه‌السلام را گرفت و با هم راه رفتند.
ما نیز به همراه آنها حرکت کردیم، تا اینکه آنها در مکانی نشستند و ما هم در همانجا، در محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشستیم. پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان به چهره‌ی حسن علیه‌السلام می‌نگریست.
سپس، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: به زودی، حسن علیه‌السلام پس از من، رهبر و راهنمای مردم خواهد شد. او هدیه‌ی خدا است ه به من عنایت کرده است. او از من خبر می‌دهد و آثار مرا به مردم می‌شناساند. او سنت مرا زنده می‌کند و امور مرا در کارهایش، بر عهده می‌گیرد. خداوند متعال به او نظر رحمت می‌نماید. خداوند متعال رحمت کند آن کسی که مقامات حسن علیه‌السلام را بشناسد و در مورد او به من نیکی کند و مرا گرامی بدارد.
هنوز سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تمام نشده بود که دیدیم یک نفر اعرابی (عرب بیابان‌گرد)، در حالی که چوب دستی خود را در زمین می‌کشانید، به پیش می‌آمد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ما فرمود: آن مرد به سوی ما می‌آید. وقتی که به ما رسید، با گفتار درشت و ناپسندی که پوست بدن شما را جمع خواهد کرد، با ما سخن خواهد گفت. سپس از اموری سؤال خواهد کرد و سخنانش تند و خشن است.
آن مرد به پیش ما آمد و گفت: محمد صلی الله علیه و آله در میان شما کیست؟
ما گفتیم: تو به محمد صلی الله علیه و آله چه کار داری؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن مرد فرمود: آرام باش (آن حضرت با این جمله، خودش را به آن مرد شناساند).
در این هنگام، آن مرد عرب تندخو، خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت: من تا وقتی که تو را ندیده بودم، دشمن تو بودم، ولی حالا که تو را دیدم، بر دشمنیم با تو افزوده شد.
در این هنگام، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله لبخند زد.
ما خواستیم که آن عرب تندخو را تنبیه کنیم، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ما اشاره کرد که: شما ساکت باشید.
در این هنگام، میان آن مرد عرب بداخلاق و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، چنین گفتگویی صورت گرفت:
اعرابی گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله! آیا تو گمان می‌کنی که پیامبر (خدا) هستی؟! (در حالی که) تو به پیامبران خدا دروغ بستی و برای اثبات ادعای خود، هیچ گونه برهان و دلیلی نداری!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: من چه خبری را به تو بدهم؟
اعرابی گفت: تو از برهان و دلیل بر اثبات پیامبری خودت به من خبر بده.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر تو بخواهی یکی از اعضای من، برهان مرا به تو خبر می‌دهد و چنین خبر دادنی برهان مرا محکم‌تر خواهد نمود.
اعرابی گفت: آیا عضو، سخن می‌گوید؟!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: آری.
آنگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به (امام) حسن علیه‌السلام فرمود: ای حسن علیه‌السلام! برخیز.
اعرابی به (امام) حسن علیه‌السلام نگاه کرد و او را در پیش خود کوچک شمرد و گفت: این پسرک را توان سخن گفتن با من نیست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: به زودی تو او را به آنچه که از او می‌پرسی شخصی آگاه می‌یابی.
در این هنگام، (امام) حسن علیه‌السلام خطاب به اعرابی فرمود: شما با قوم بت‌پرست خود نشستید و از روی جهل و انحراف، گستاخی‌ها درباره‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمودید و گفتید: محمد صلی الله علیه و آله ابتر (بی‌نسل) است و همه‌ی اعراب با او دشمن هستند. اگر او کشته شود، کسی خون او را طلب نمی‌کند و تو پنداشتی که هر گاه او را بکشی، قوم تو معاش تو را تأمین می‌کنند، از این رو، تو با اسلحه به اینجا آمده‌ای. من هم اکنون از مسافرت تو خبر می‌دهم:
تو در شبی ظلمانی، در میان طوفانی شدید، حیران و سرگردان، در بیابان فروماندی، به گونه‌ای که اگر پیش می‌آمدی، کشته می‌شدی و اگر به عقب بازمی‌گشتی، باز به هلاکت می‌رسیدی. همچنان در میان هیولای تاریک مرگ و وحشت به سر می‌بردی که ناگاه چشم باز کردی و خود را در نزد ما دیدی. در این هنگام، چشم تو روشن شد و آرامش یافتی.
اعرابی گفت: ای پسر! تو این گفتار را از کجا می‌گویی؟ گویا تو از تیرگی قلب من پرده برداشتی و در همه جا همراه و شاهد کارهای مخفی من بوده‌ای و بهره‌ای از علم غیب داری!!
(سخنان امام حسن علیه‌السلام آن چنان در آن اعرابی اثر کرده بود که روح و روانش مجذوب اسلام شده بود. از این رو، وی از اسلام جویا شد، تا پس از آگاهی، آن را بپذیرد).
اعرابی گفت: اسلام چیست؟
(امام) حسن علیه‌السلام فرمود: اسلام، عبارت از: تکبیر و گواهی به یکتایی و بی‌همتایی خدا و اینکه محمد صلی الله علیه و آله بنده و رسول خدا است.
اعرابی همان دم مسلمان شد و در راه اسلام پابرجا بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آیاتی از قرآن را به او آموخت.
اعرابی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اجازه خواست تا به میان قوم خود برگردد و ماجرای خود را به آنها خبر دهد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به او اجازه داد.
اعرابی نزد قوم خود بازگشت و ماجرای عجیب ملاقات خود با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و نبیره‌ی آن حضرت؛ یعنی، (امام) حسن بن علی علیه‌السلام و گفتار معجزه‌آسا و شیرین (امام) حسن علیه‌السلام را برای قوم خود، تعریف کرد.
جماعتی از قوم اعرابی، تحت تأثیر (سخنان او) قرار گرفته و همراه او نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده و مسلمان شدند.
پس از این ماجرا، هنگامی که مردم (امام) حسن علیه‌السلام را می‌دیدند، می‌گفتند: خداوند مقام ارجمندی را به (امام) حسن علیه‌السلام داده، که به هیچ کس چنین مقامی را نداده است.[1] .
آری، این است یک نمونه از شکوه معنوی و علمی امام حسن علیه‌السلام در دوران کودکی.[2] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) اقتباس از بحارالانوار، ج 43، صص 333 - 334؛ طبق نقل سیره‌ی چهارده معصوم علیهم‌السلام، صص 241 - 243.
(2) سیره‌ی چهارده معصوم علیه‌السلام، ص 243.

نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 589
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست