نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 431
در دادخواهی امام علی(ع)
راوندی گوید: بادیهنشینی نزد امیرمؤمنان علیهالسلام که در مسجد
[نشسته] بود، آمد و گفت:ستم شدهام. آن حضرت فرمود:نزدیک بیا. او نزدیک آمد
تا دو دست [مبارک] خود را بر زانوان او نهاد، و فرمود:چه ظلمی به تو شده
است؟ او شکایتهای خود را برشمرد. آن حضرت فرمود:بادیهنشین! ستمی که به من
شده، بزرگتر از توست. کلوخها و کرکها [نیز] به من ستم کردند. هیچ
خانهای از عرب نماند مگر آن که به من ظلم کرده باشد. پیوسته مورد ستم واقع
شدم تا خانهنشین شدم. اگر امروز چشم عقیل بن ابیطالب درد بکند، نمیگذارد
در چشمش دارو بریزند، تا بیایند در چشم من دارو بریزند؛ با این که چشم من
دردی ندارد! سپس برای رسیدگی به شکایت او دستوری نوشت و رفت. مردم به خشم
آمدند و گفتند:[علی علیهالسلام] آن دو مرد را رسوا کرد. حسن علیهالسلام
نزد امیرمؤمنان علیهالسلام آمد و عرض کرد:اینک دانستم که چه علاقهای از
آن دو نفر در دلهای مردم جا دادهاند. امیرمؤمنان علیهالسلام بیرون آمد و
فرمود:که مردم جمع شوند و او بر منبر رفت و حمد و ثنای خداوند را به جا
آورد. و فرمود:مردم! جنگ، نیرنگ است. هرگاه از من شنیدید که میگویم:«رسول
خدا صلی الله علیه و آله فرموده»، به خدا سوگند! اگر از آسمان بیفتم برایم
محبوبتر است تا دروغی را به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت دهم؛ چون
برای شما گفتم:جنگ، نیرنگ است. سپس [حضرت علیهالسلام سخن خود را قطع کرد
و] به سخن دیگری پرداخت. مردی که سر خود را برابر پایه [و ستون] منبر داشت
برخاست و گفت:من از آن دو نفر، و [بلکه] از آن سه نفر بیزارم. امیرمؤمنان
علیهالسلام به او رو کرد و فرمود:علم را نابهنگام شکافتی. به زودی
همانسان که آن را شکافتی، شکافته شوی. پس چون ابنسمیه [1] آمد، او را
گرفت و شکمش را شکافت و با سنگ انباشت و دار زد. [2] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1)
ابنسمیه همان زیاد بن سمیه یا زیاد بن ابیه است که پدرش ناشناخته است، و
در سال 44 هجری، معاویه او را به پدر خود نسبت داد و او را زیاد بن
ابیسفیان خواند، زیاد در دوران حکومتش بر عراق - که از سوی معاویه منصوب
شده بود - به شیعیان علی علیهالسلام انواع ظلم و شکنجه و آزار را روا
داشت. [2] الخرائج و الجرائح 180:1.
نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 431