نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 425
داوری در قذف
کلینی رحمه الله با سند خود نقل کرده است:در عصر امیرمؤمنان علیهالسلام
دو نفر، با هم برادر در راه خدا [و بسیار صمیمی] بودند؛ یکی از ایشان
درگذشت و به دیگری در نگهداری دختر بچهای که از خود جا گذاشت، وصیت کرد، و
آن مرد این دختربچه را همچون فرزندان خود [نگهداری] کرد، و با کمال
مهربانی و احترام و امانتداری، در حفظ او کوشید. سپس سفری برایش پیش آمد و
رفت و به زن خود در نگهداری آن دختربچه سفارش کرد، و سفرش به درازا کشید
تا این که دختربچه که زیبا بود، بالغ شد. و آن مرد، نامه مینوشت و در حفظ و
امانتداری او توصیه میکرد. زن چون این همه عنایت مرد را به آن دختر دید،
نگران شد که اگر از سفر برگردد، از زیبایی او خوشش آید و با او ازدواج کند.
از این رو، او را به وسیلهی زنانی که برای این کار آماده کرده بود، نگه
داشت و با انگشت خود، بکارت او را برداشت. و چون آن مرد از سفر آمد و
استقرار یافت، دختربچه را خواست، و او از شرم پاسخ نداد. چون زیاد اصرار
کرد، و او پاسخ نداد، زن گفت:رهایش کن که از گناهی که کرده، خجالت میکشد.
مرد گفت:چه گناهی؟ زن گفت:چنین و چنان. و او را به زنا متهم کرد. مرد آمد و
بالای سر دختربچه ایستاد و زبان به سرزنش گشود و گفت:وای بر تو! آیا یادت
رفت که آن همه مهر و محبت در حق تو کردم. سوگند به خدا! من تو را - هر چند
دختر خود میشمردم - ولی برای همسری یکی از فرزندان یا برادران خود در نظر
گرفته بودم؛ چرا چنین گناهی کردی؟! دختر گفت:اینک که متهم شدهام [دیگر
سکوت نمیکنم]، سوگند به خدا! اتهام همسر تو به من، دروغ است و داستان چنین
و چنان است. و آنچه را زن با او کرده بود، بازگو کرد. پس مرد دست همسر و
این دختر را گرفت و برد تا روبهروی امیرمؤمنان نشاند، و ماجرا را برای آن
حضرت علیهالسلام بیان کرد، و زن نیز اقرار کرد. و امیرمؤمنان علیهالسلام
به حسن علیهالسلام - که نزد پدر حضور داشت - فرمود:دربارهی آنان داوری
کن. و حسن علیهالسلام فرمود: آری، بر زن، حد نسبت زنایی که به این
دختر داده است (قذف)، جاری میشود، و نیز بر وی واجب است که دیهی ازالهی
بکارت او را بپردازد. و امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود:درست داوری کردی. سپس فرمود:هان! هر که را به کاری که توانش دارد، بگمارند، انجام دهد. [1] .