نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 132
بخشش امام حسن
اربلی از سعید بن عبدالعزیز نقل کرده است: امام حسن علیهالسلام از
مردی شنید از پروردگار خود میخواهد که ده هزار درهم به او روزی کند، امام
حسن علیهالسلام به منزل خود برگشت و ده هزار درهم برای او فرستاد. [1] . ابنشهرآشوب میگوید: غاضری
نزد امام حسن علیهالسلام آمد و گفت:من رسول خدا صلی الله علیه و آله را
نافرمانی کردم. امام حسن علیهالسلام فرمود:بد کردی، چگونه؟ او گفت:رسول
خدا صلی الله علیه و آله فرمود:مردمی که زن را بر خود پادشاه کنند [و
زنسالار شوند]، رستگار نخواهند شد، و زنم بر من سالاری کرد و دستور داد تا
بردهای را بخرم، و خریدم و او فرار کرد. امام حسن علیهالسلام فرمود:یکی
از این سه چیز را اختیار کن:اگر میخواهی، بهای برده را برگزین. و او
[بیدرنگ] گفت:همین جا! و از این [به آن دوی دیگر] عبور نفرما، برگزیدم. پس
امام حسن علیهالسلام بهای برده را به او داد. [2] . و نیز میگوید: گروهی
نزد امام حسن علیهالسلام - که غذا میخورد - آمدند و سلام کردند و
نشستند. امام حسن علیهالسلام فرمود:بفرمایید، که غذا را برای خوردن
گذاشتهاند. [3] . ابنعساکر با سند خود نقل کرده است: ابوهارون
گفت:حجکنان راه افتادیم و وارد مدینه شدیم، و با خود گفتیم:ای کاش خدمت
فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله - امام حسن علیهالسلام - رسیده، بر او
سلام کنیم! و نزد او رفتیم و دربارهی مسافرت و احوال خود با او سخن
گفتیم، و چون بیرون آمدیم برای هر یک از ما چهارصد [درهم] فرستاد، و ما به
فرستادهی آن حضرت گفتیم:ما [پول] داریم و نیازی نداریم. و او گفت:نیکی
امام حسن علیهالسلام را برنگردانید. و ما نزد امام حسن علیهالسلام
برگشتیم و از بینیازی خود خبر دادیم. آن حضرت فرمود:احسان مرا برنگردانید.
ای کاش دستم بیشتر باز بود! این برای شما کم است، هان! من به شما توشهای
[و مژدهای] میدهم، و آن این است که در روز عرفه، خداوند متعال، بر
بندگان خود به فرشتگان مباهات میکند و میفرماید:«بندگانم از هر سو نزد من
آمدهاند تا رحمت مرا بخواهند، و من شما را گواه میگیرم که نیکوکارشان را
بخشیدم، و ایشان را شفیع گنهکارانشان قرار دادم، و چون روز جمعه شود، پس
باز چنان کنم.» [4] . ابنشهرآشوب میگوید: و [این اشعار] از حسن بن علی علیهالسلام است: حقا
که بخشش بر بندگان، واجب خداوندی است که در کتاب استوار [آسمانی او، قرآن]
خوانده میشود. به بندگان سخاوتمند خود، مژدهی بهشت داده است و برای
بخیلان، آتش دوزخ آماده کرده است، کسی که دستانش بر بندگان راغب [و نیازمند
خدا]، بخشش نداشته باشد، مسلمان نیست. و نیز از اوست:از قدرت [خداوند]
همهی خلایق پدید آمدند که برخی سخاوتمند و برخی بخیلاند؛ اما سخاوتمند،
در آسایش خواهد بود و بخیل، در غمی دراز. و از همت [بلند] امام حسن
علیهالسلام این است که گفتهاند:آن حضرت در شام نزد معاویه رفت و او
بارنامهی بار بزرگی را حاضر کرد و پیش روی آن حضرت گذاشت، و چون آن حضرت
خواست بیرون آید، خادمی کفش او را جفت کرد، و آن حضرت [نیز] همهی آن را به
او بخشید. [5] . ابنعساکر با سند خود نقل کرده است: ابوهشام قناد
گفت:من کالاهایی را از بصره حمل کرده، نزد حسن بن علی علیهالسلام
میآوردم، و او [در خرید آن،] با من چانه میزد، و [پس از معامله] چه بسا
از نزد او برنخاسته بودم که همه را میبخشید، و میفرمود:پدرم از رسول خدا
صلی الله علیه و آله نقل کرد که فرمود:فرد مغبون، نه ستوده است و نه دارای
پاداش. [6] . اربلی میگوید: کسی نزد امام حسن علیهالسلام آمد و
از او حاجتی خواست. آن حضرت فرمود:فلانی! حق درخواست تو بزرگ، و شناخت آنچه
باید به تو داد، مهم است و دستانم از رساندن تو به آنچه شایستهی آنی،
ناتوان است. و [خدمات] فراوانی که در راه [رضای] خدای سبحان باشد، اندک
است، و من در دارایی خود، چیزی را که وافی به سپاست باشد ندارم. پس اگر
آنچه را که مقدور است، بپذیری و زحمت گردآوری و آهنگ تکلف حق واجب [بیشتر]
خود را از من برداری، انجام خواهم داد. عرض کرد:ای فرزند رسول خدا! همان اندک را قبول میکنم، و بخشش شما را سپاس میگویم، و عذر نداشتن را [نیز] میپذیرم. امام
حسن علیهالسلام وکیل خود را خواست، و با او به حساب کامل هزینههای خود
رسیدگی کرد، و فرمود:آن زائد بر سیصد هزار درهم را بیاور. و او پنجاه هزار
درهم آورد. امام حسن علیهالسلام فرمود:آن پانصد دینار چه شد؟ وکیل عرض
کرد:نزد من است. آن حضرت فرمود:آن را نیز بیاور. و همهی این درهمها و
دینارها را به آن مرد سائل داد و فرمود:کسی را بیاور تا آن را حمل کند. و
او دو نفر را آورد، و امام حسن علیهالسلام ردای خود را برای کرایهی آن دو
نفر، [نیز] پرداخت؛ خدمتکاران عرض کردند:سوگند به خدا! دیگر پولی نزد ما
نماند. امام حسن علیهالسلام فرمود:لکن من امیدوارم که نزد خدا پاداشی بزرگ داشته باشم. [7] . ابنشهرآشوب میگوید: و
از سخاوتمندی حسن بن علی علیهالسلام این است که نقل شده است:کسی از او
درخواست [کمکی] کرد، و امام حسن علیهالسلام به او پنجاه هزار درهم و پانصد
دینار داد، و فرمود:حمالی بیاور که آنها را برایت حمل کند. و او حمالی
آورد و آن حضرت علیهالسلام ردای [شخصی] خود را به او داد و فرمود:این
[نیز] کرایهی حمال. و هنگامی که یکی از بادیهنشینان نزد آن حضرت آمد،
فرمود:هر چه در صندوق است به او بدهید. و در آن صندوق بیست هزار دینار بود
که همه را به او دادند. بادیهنشین گفت:مولای من! نگذاشتی نیازم را بگویم و
زبان به ستایش باز کنم! امام حسن علیهالسلام [این اشعار را] سرود: ما مردمی هستیم که بخشش ما [همچون] مروارید و برلیان نابی است که در آن، امید و آرزوها [ی نیازمندان] خوش میخرامند. وجود [و دستان] ما پیش از درخواست [ایشان] بخشش میکند، تا مبادا آبروی کسی که سؤال میکند، بریزد. اگر دریا برتری عطای ما را بداند، پس از لبریزی [و سرکشی] خود، از شرم پس رود [و فرو شود]. [8] . مجلسی رحمه الله از کتاب العدد القویة نقل کرده است: گفتهاند:مردی
روبهروی حسن بن علی علیهالسلام ایستاد و گفت:ای فرزند امیرمؤمنان! تو را
سوگند میدهم به آن خدایی که این نعمتها را از روی اکرام خود - بیهیچ
واسطهای - به تو عطا فرمود! حقم را از دشمن بگیر؛ زیرا او سر به هوا و
بیدادگری است که پیر کهنسال را احترام نمیگذارد و کودک خردسال را رحم
نمیکند. و امام حسن علیهالسلام - که تکیه داده بود - نشست و فرمود:دشمنت
کیست تا حقت را بگیرم؟ عرض کرد:فقر. پس امام حسن علیهالسلام لحظاتی سر
در اندیشه فرو برد، سپس سر بلند کرد و به خادم خود فرمود:آنچه نزد تو هست،
بیاور. و او پنج هزار درهم آورد. امام حسن علیهالسلام فرمود:آن را به او
بده. و به او فرمود:تو را به این قسمهایی که به من دادی، سوگند میدهم که
هر زمان که [این] دشمن بیدادگر به سراغت آمد، نزد من بیا و دادخواهی کن.
[9] . در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیهالسلام آمده است: کسی
هدیهای نزد امام حسن علیهالسلام آورد. امام حسن علیهالسلام فرمود:کدام
یک را بیشتر دوست داری؟ این که به جای هدیهی تو، بیست برابر آن (بیست
هزار درهم) به تو دهم، یا دری از علم به رویت بگشایم که در دیار خود، به
فلان ناصبی غلبه پیدا کنی و ناتوانان آن سامان را [از شر او] نجات بخشی؟
اگر خوب انتخاب کنی، هر دو را برایت فراهم کنم و اگر نه آن را که
خواستهای. عرض کرد:ای فرزند رسول خدا! آیا پاداش غلبهی بر آن ناصبی و
نجات آن ناتوانان، به اندازهی بیست هزار درهم است؟ فرمود:بلکه بیست میلیون
بار بیش از همهی دنیا. عرض کرد:ای فرزند رسول خدا! پس چگونه آن را که
پستتر است، برگزینم؟! من آن سخن را - که برتر است و دشمنان خدا را از
اولیای خدا دور میکند - انتخاب کردم. امام حسن علیهالسلام فرمود:خوب
انتخاب کردی! و آن دانش را به او آموخت، و بیست هزار درهم نیز به او داد، و
او رفت و آن ناصبی را منکوب [و مغلوب] کرد، و خبرش به امام حسن
علیهالسلام رسید. و چون نزد امام حسن علیهالسلام آمد، به او فرمود:ای
بندهی خدا! کسی چون تو، سود نبرده و کسی چون تو، دوستان بامحبتی پیدا
نکرده است. تو، اولا، محبت خدا را به دست آوردی؛ ثانیا، محبت محمد صلی الله
علیه و آله و علی علیهالسلام را؛ ثالثا، محبت خاندان پاک و معصوم آنان
را؛ رابعا، محبت فرشتگان مقرب خدا را؛ خامسا، محبت برادران ایمانی خود را، و
به شمار هر انسانی، پاداشی به دست آوردی که هزار بار برتر از دنیاست.
گوارایت باد، گوارا. [10] . راوندی رحمه الله از ابوبصیر نقل کرده است: علی
بن دراج، هنگام مرگ، برایم نقل کرد:خدمت امام باقر علیهالسلام رسیدم و
عرض کردم:مختار مرا برای برخی از کارهای خود به کار گرفت و من به مالی دست
یافتم که برخی از آن، تلف شد و مقداری را مصرف کردم و مقداری هم بخشیدم.
اینک دوست دارم که شما مرا از آن، حلال [و آزاد] کنید. امام باقر
علیهالسلام فرمود:حلالت باشد. عرض کردم:فلانی برای من نقل کرد که از حسن
بن علی علیهالسلام درخواست کرد تا در رجعت، زمینی به او اختصاص دهد، و آن
حضرت فرمود:من کاری بهتر از آن برای تو میکنم؛ من خود و پدرانم را ضامن
بهشت تو میکنم. آیا [امام حسن علیهالسلام] این کار را کرد؟ فرمود:آری.
عرض کردم:من نیز میخواهم که تو و پدرانت ضامن بهشت من باشید [آیا میشود؟]
فرمود:آری. ابوبصیر میگوید:این سخن را برای من گفت و مرد، و من آن را به
کسی نگفتم. پس از مدتی حرکت کردم و وارد مدینه شدم، و نزد امام باقر
علیهالسلام رفتم. آن حضرت تا مرا دید، فرمود:علی از دنیا رفت؟ عرض
کردم:آری. فرمود:آیا برایت چنین و چنان گفت؟ و همهی آنچه را میان من و علی
گذشته بود، مو به مو بازگو کرد. و من عرض کردم:سوگند به خدا! در آن هنگام
که او این سخن را برایم گفت، نزد ما کسی نبود و من نیز آن را برای کسی
نگفتهام. شما از کجا دانستید؟ رانم را با دست گرفت و فرمود:رها کن، رها
کن، حالا چیزی مگو. [11] . ابنابیالحدید از محمد بن حبیب نقل کرده است: امام
حسن علیهالسلام به شاعری هدیه داد، یکی از همراهان گفت:سبحان الله! آیا
به شاعری که گناه میکند و تهمت میزند، بخشش میکنی؟ آن حضرت فرمود:ای
بندهی خدا! بهترین مصرفی که از مال خود داری، آن است که آبرویت را حفظ
کند. خود را از شر [دیگران] دور داشتن، از [مصادیق] طلب خیر است. [12] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) کشف الغمة 558:1. (2) المناقب 17:4. (3) همان. (4) تاریخ ابنعساکر (ترجمة الامام الحسین علیهالسلام):151، ح 254. (5) المناقب 18:4. (6) تاریخ ابنعساکر (ترجمة الامام الحسن علیهالسلام):146، ح 245. (7) کشف الغمة 558:1. (8) المناقب 16:4. (9) بحارالانوار 350:43، ح 22 و 237:77. (10) التفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیهالسلام:347. (11) الخرائج و الجرائح 730:2، ح 36. (12) شرح ابنابیالحدید 10:16.
نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 132